مطالعات فرهنگی و رسانه
مطالعات فرهنگی و رسانه

مطالعات فرهنگی و رسانه

رسانه رسانه

نظریه های ارتباط جمعی


 

نظریه های ارتباط جمعی

در این اینجا فقط سه دسته از نظریه های ارتباطات را مورد ارزیابی قرار می دهیم: 1- نظریه های تاثیر ارتباطات جمعی 2- نظریه های هنجاری 3- نظریه های انتقادی دسته اول: نظریه های تاثیر ارتباطات جمعی
در مورد میزان و نحوه تاثیر وسایل ارتباطات جمعی نگرش های متفاوت و متضادی، بیان شده است. که با توجه به دیدگاه مک کوئیل تاثیر وسایل ارتباط جمعی یا مطبوعات را می توان به سه دوره تقسیم کرد :
دوره اول : دوره تاثیرات مطلق رسانه ها (قدرت مطلق رسانه ها)- دوره نظریه تزریقی یا گلوله ای (تبلیغات سیاسی در آلمان به رهبری گوبلز) دوره دوم : دوره تاثیرات محدود رسانه ها - نظریه دو مرحله‌ای ارتباطات یا نظریه استحکام – موضوع و را در همین راستا « انتخاب مردم» مفهوم رهبران فکری در این دوره مطرح می شود و لازاراسفلد کتاب می نویسد . دوره سوم : دوره اثرهای متعادل رسانه ها ، در اواسط دهه 80 پژوهشگران از کارکرد دوره اثرهای محدود رسانه ها ناامید شدند و به اثرهای متعادل رسانه ها روی آورند . نظریه استفاده و خشنودی و نظریه برجسته سازی در این دوره حاکم است .


مرحله اول: دوره تاثیرات مطلق رسانه ها
1- نظریه سوزن تزریقی(گلوله جادویی)




نظریه تزریقی در فاصله بین دو جنگ جهانی و اولین نظریه ای بود که درباره تاثیر پیام های ارتباطی به وجود آمد. هیتلر ، گوبلز، موسولینی و کافلین در آمریکا از پیشگامان پیدایی این نظریه هستند. بر اساس این نظریه می توان پیام را به نحوی تزریق کرد که در قلب و ذهن افراد نفوذ کند و آن رفتاری که مورد نظر است را در مخاطبان به وجود آورد. در بین عناصر ارتباط تکیه بر پیام است. مخاطب منفعل و غیر پویاست و ارتباط گر (منبع) همه کاره است. براساس این نظریه، پیام ها مثل ماده داخل سرنگ می توان به افراد تزریق کرد . لذا پیامهای وسایل ارتباط جمعی بر همه مخاطبان که در معرض آنها قرار می گیرند اثرهای قوی و یکسان دارند. نام دیگر این نظریه تاثیرات قدرتمند وسایل ارتباطی یا نظریه گلوله است.و طرفداران این نظریه به تاثیرات کوتاه مدت و آنی توجه دارند. اگر چه پژوهشگران ارتباط جمعی نظریه گلوله را کنار گذاشته اند، اما هنوز هم کسانی پیدا میشوند که تاثیرات قدرتمند رسانه ها را باور کنند
دوره دوم : دوره تاثیرات محدود رسانه ها
2- نظریه استحکام یا جریان دومرحله ای
این نظریه توسط پل لازارسفلد و برلسون در دهه 40 ارایه شد.در زمانی که نظریه گلوله حاکم بود. بر اساس این نظریه پیام رسانه ها قدرت ندارد و مخاطب به انتخاب خودش پیام را انتخاب می کند.پس مخاطب پویاست و رسانه ها قادر نیستند تغییرات بنیادی در افراد ایجاد کنند، بلکه آنها عقاید و گرایشات موجود را استحکام می بخشند . بنابراین تکیه اصلی در این نظریه بر مخاطب است . این نظریه همان نظریه تاثیرات محدود وسایل و پیام های ارتباطی است. این نظریه به اصل انتخاب خاص اعتقاد دارد. به این معنی که رویاروی با پیام انتخابی است و به پارامترهای غیرارتباطی مانند سن ، شغل ، خانواده که مربوط به مخاطب است برای اثر گذاری پیام اهمیت بیشتری می دهد. براساس این نظریه رهبران افکار از پارازیت های پیام به شمار می روند، زیرا در مرحله انتقال پیام بر روی آن تاثیر می گذارند .مهمترین انتقاد به این نظریه، نادیده گرفتن نقش موثر رسانه و بررسی نقش افراطی رهبران فکری است .
دوره سوم : دوره اثرهای متعادل رسانه ها
3- نظریه استفاده و رضامندی (نظریه نیازجویی) (1970):
این نظریه می گوید مخاطب به نیاز خود آگاه است و بنابراین فرایند انتقال پیام پنج ویژگی دارد:
1- مخاطب پویاست
2- رقابت رسانه با خود و دیگر پدیده ها برای تامین نیاز مخاطبان الزامی است.
3- جستجوگر است یعنی برای تامین نیازها و رضایت خود روش های مختلفی را تجربه می کند.
4- مخاطبان برای تامین نیازهای معرفتی خود آگاهانه رسانه مورد نظر را انتخاب می کنند.(از نیاز آگاه هستند)
5- برای تامین نیازهای اساسی منابع مختلف ارتباطی و غیر ارتباطی با یکدیگر در ارتباط هستند.
اساسا رویکرد افراد به رسانه ها به دلیل کسب دو پاداش است :
1- پاداش آنی : اطلاع داشتن در مورد حوادث ورویداد های روز
2- پاداش آتی : خدمات مقوله های آموزش دراز مدت (نیاز به یافتن و جستجوی آگهی ها، استفاده آموزشی)
مجموعه نیازها و انگیزه های مخاطب در استفاده از رسانه ها را می توان در چهار مقوله اصلی جای داد:
1- آگاهی و نظارت: مردم به منظور کسب اخبار و اطلاعات از دنیای پیرامون و نظارت بر محیط اجتماعی خویش، از رسانه ها استفاده می کنند.
2- روابط شخصی: مردم در فرایند ارتباط، رسانه ها را همراه و همنشین خود تلقی می کنند و از محتوای رسانه ای برای ارتباط و گفت و گو با دیگران استفاده می کنند.
3- هویت شخصی: مردم از رسانه ها برای کسب خود آگاهی، یافتن الگو های رفتاری و تقویت ارزش های شخصی استفاده می کنند.
4- سرگرمی و گریز از واقعیت: مردم از رسانه ها برای سرگرم شدن و گریز از مشکلات زندگی روزمره و تخلیۀ عاطفی استفاده می کنند.
4- نظریه برجسته سازی
این نظریه میگوید رسانه ها در انتقال پیامها نوعی اولویت یا برجستهسازی به وجود میآورند. این نظریه باز هم تاثیرات رسانه ها را در حوزه رفتار محدود میکند. اما رسانه ها با برجسته ساختن برخی از موضوعات میتوانند بر اطلاعات مردم تاثیر بگذارند. به عبارتی ، رسانه ها گرچه نمی توانند تعیین کنند که مخاطبان چطور بیندیشند اما می توانند تعیین کنند که درباره چه بیندیشند .شاو و مک کامبز شعارهایی را که توسط کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا مطرح شده بود ، همچنین نتایج نظر سنجی از مردم را تحلیل محتوا کردند و نتیجه گرفتند که رسانه ها با یزرگ کردن و اولویت دادن به برخی موضوعات بر اولویت های مردم تاثیر می گذارند. مخاطب در این نظریه پویا است اما مسئولیت جهت دهی به افکار مردم با رسانه هاست.
5- نظریه مارپیچ سکوت
الیزابت نوئل نئومان نظریه ای تاثیرگذار در مورد نقش ارتباطات جمعی در شکلگیری افکار عمومی وضع کرد. برای نئومان، افکار عمومی از تعامل بین افراد و محیط اجتماعی شان نشات می گیرد. وی اثرات رسانه ها بر افکار عمومی را قوی و قدرتمند می داند، چرا که سه ویژگی ارتباطات جمعی یعنی تراکم، همه جایی بودن و هم صدایی، در ایجاد اثرهای قوی بر افکار عمومی با هم ترکیب می شوند. هم صدایی باعث شکلگیری تصویری همسان از موضوعات و رویدادها می شود و بر مواجهه گزینشیِ مخاطبان غلبه می کند.
ویندال، سینگنایزر و اولسون معتقدند که نظریه مارپیچ سکوت بر فرضیات زیر استوار است:
1. اگر مردم احساس کنند دارای عقاید مشترک با دیگران هستند، دربارة آن ها با یکدیگر صحبت می کنند؛ اما اگر احساس کنند فقط خودشان صاحب عقیدة خاصی هستند، آن عقیده را آشکارا ابراز نمی کنند.
2. افراد ممکن است از رسانه های جمعی به عنوان منبع توزیع عقاید استفاده کنند. اگر عقیدة خاص آن ها در رسانه مطرح نشده باشد، آن ها نتیجه می گیرند که آن عقیده مورد پذیرش عمومی نیست.
3. همۀ رسانه ها به شیوه ای تقریباً انحصاری، عقاید مشابهی را بیان می کنند (هم صدایی) و موجب می شوند که مردم، اغلب از جو فکری جامعه تصویر نادرستی داشته باشند.
4. بسیاری از افراد که عقیدة خاصی دارند، از ترس انزوا از آن دفاع نمی کنند. لذا هر چه بیشتر، افراد ساکت بمانند، دیگران احساس می کنند که عقیده مخالف وجود ندارد و بنابراین مارپیچ سکوت در جامعه شکل می گیرد .
سایر نظریه ها
1- نظریه کاشت
نظریۀ کاشت برآثار تدریجی و دراز مدت رسانه ها به ویژه تلویزون بر شکل گیری تصویر ذهنی مخاطبان از دنیای اطراف و مفهوم سازی آنان از واقعیت اجتماعی تأکید می کند. جرج گربنر واضع نظریۀ کاشت، در دهۀ 1960 تحقیقاتی را با عنوان شاخص های فرهنگی شروع کرد تا تأثیر تماشای تلویزیون بر باورها و دیدگاه های بینندگان دربارة جهان واقعی را بررسی کند.
جرج گربنر معتقد است برنامه های خشونت آمیز و سرگرم کننده تلویزیون تاثیرات عمیق و مداوم بر مخاطبان می گذارد و عموماً این برنامه ها در جهت خاص طبقه حاکم است. او می گوید: برنامه های تلویزیونی همانند بذری که کاشته می شود و سپس رشد می کند آثاری بر روی مخاطبان باقی می‌گذارد و این برنامه ها آثاری دارد که عموما منفی است.
گربنر معتقد است که تلویزیون به صورت بازوی فرهنگی اصلی جامعه امریکا درآمده است.گربنر و همکاران وی نوشته اند: دستگاه تلویزیون یک عضو اصلی خانواده شده است،کسی که بیشتر اوقات بیشتر داستان ها را میگوید. گربنر در مطالعات خود بین مخاطبان پر مصرف و کم مصرف تفاوت قائل می شود. به اعتقاد او تماشاگران پر مصرف تلویزیون اغلب تصویری از دنیا دارند که به دنیای تلویزیون نزدیک تر است.
پل هیرش به این دلیل که گربنر سایر متغیرها را به خوبی کنترل نکرده است ، پژوهش او را مورد انتقاد قرار می دهد را به نظریه خود اضافه میکند. تشدید و «متداول سازی » دهد.گربنر هم در واکنش به این انتقاد دو مفهوم متداول‌سازی هنگامی روی می‌دهد که تماشای بیش از حد منجر به تقارن دیدگاه‌ها در گروه‌ها می‌شود و تشدید زمانی روی می‌دهد که اثر کاشت در گروه خاصی از جمعیت بیشتر می‌شود.
2- نظریه اشاعه نوآوری
(Diffusion Theory) نظریه اشاعه نظریۀ ای است برای تحلیل این موضوع که افراد، اطلاعات را چگونه ، می پذیرند و یا آن را طرد می کنند. استاد آمریکایی علوم ارتباطات، Everet Rogers) ) اورت راجرز در کاملترین شکل نظریۀ اشاعه را کتاب(Diffiusion Of Innovation) «اشاعه نوآوری ها» ، مطرح ساخته است. راجرز، بر این عقیده است که افراد، اطلاعات حاصل نوآوری ها را از طریق پنج مرحله اقتباس می کنند.این مراحل به ترتیب عبارتند از:
1- آگاهی: مواجهه با نوآوری و شناخت کارکرد آن .
2- اقناع: شکل گیری نگرش نسبت به نوآوری.
3- تصمیم: فعالیتی که به قبول یا رد نوآوری منتهی می شود .
4- اجرا: استفاده از نوآوری.
5- تثبیت: تقویت یا برگشت به تصمیم آغاز شده درباره نوآوری.
راجرز با تقسیم افراد یا دیگر واحدهای تصمیم گیری از نظر نرخ اقتباس یک نوآوری، پنج طبقه اقتباس گر مشخص می کند: (اقتباس کنندگان نوآوری) :
1- نوآوران: افراد خطر پذیری که مشتاق آزمایش افکار جدید هستند و بیشتر از همردیفان خود روابط فراملی دارند.
2- اقتباسگران اولیه: افراد محلی قابل احترام که معمولاً بیشترین تعداد رهبران فکری را در نظام اجتماعی تشکیل می دهند.
3- اکثریت اولیه: افراد اهل تعمق که رابطه آنها با نزدیکانشان قوی است، ولی به ندرت موقعیت رهبری دارند.
4- اکثریت متأخر: افراد مردد که اغلب به خاطر ضرورت اقتصادی یا افزایش فشار شبکه اجتماعی، نوآوری را می پذیرند.
5- کندروها: افراد سنتی؛کسانی که وابستگی محلی زیادی دارند، بسیاری از آنها تقریباً منزوی اند؛آنها بیشتر به گذشته نظر دارند.
3- نظریه شکاف آگاهی
تیکنور، دونوهو و اولین به عنوان واضع نظریه شکاف آگاهی، مفهوم شکاف را چنین تعریف کرده اند:
به موازات افزایش انتشار اطلاعات در جامعه توسط رسانه های جمعی، آن بخش هایی از جامعه که دارای پایگاه »اقتصادی اجتماعی بالاتر هستند، در مقایسه با بخش های دارای پایگاه اقتصادی اجتماعی پایین تر، تمایل بیشتری « به دریافت اطلاعات در کوتاه ترین زمان دارند. لذا، شکاف آگاهی بین این دو بخش افزایش می یابد پس مردم جامعه به دو گروه تقسیم می شوند:
گروه اول ، گروهی هستند که اعضاء آن را افراد تحصیل کرده جامعه تشکیل می دهند ، آنها اطلاعات زیادی دارند و در مورد هر چیز می توانند اظهار نظر کنند.
گروه دوم ، گروهی هستند که دانش و سواد کمتری دارند و آگاهی آنها در مورد مسائل پیرامونشان اندک است.
4- نظریه وابستگی مخاطبان ( بال روکیچ و دی فلور این نظریه را در سال 1976 وضع کردند)

نظریۀ وابستگی مخاطبان، روابط بین رسانه ها، جامعه و مخاطبان را مورد توجه قرار می دهد و با اشاره به نیازهای مخاطب از جمله داشتن اطلاعات از رویدادهای پیرامون از یک سو و نیز ندانستن و گریز از واقعیات از سوی دیگر، او را عنصری منفعل و وابسته به رسانه ها فرض می کند. مک کوییل و سون ویندال، مهمترین و اصلی ترین ایده نظریه وابستگی مخاطبان را وابسته بودن مخاطبان به منابع اطلاعاتی رسانه های جمعی برای دانستن و جهت گیری نسبت به رویدادهای اجتماعی ذکر میکنند.
دسته دوم : نظریه های هنجاری
نظریه هایی که بر اساس شرایط ارزشی و ایدئولوژیک، با قاطعیت بیان می کند که ارتباط چگونه باید شکل گیرد و به انجام برسد، نظریه های هنجاری خوانده می شوند.
در سال 1959 سه دانشمند شهیر ارتباطات «شرام، سیبرت و پترسون» در کتاب ” چهار نظریه در مطبوعات ” برای سیستم های مطبوعاتی جهان دسته بندی قائل شدند. در این کتاب ، ” از چهار دسته عمده نام بردند؛ که به نظریات هنجاری در رسانه ها مشهور شدند. این چهار نظریه عبارتند از:
1- نظریه اقتدارگرا و خودکامه
2- نظریه لیبرالی یا آزادی گرا
3- نظریه مسئولیت اجتماعی رسانه ها
4- نظریه رسانه های شوروی
اما برخی مانند “مک کوایل”، دو نوع جدید را به طبقه بندی وی افزودند و طبقه های شش گانه را تشکیل دادند.
5- نظریه رسانه های توسعه بخش
6- نظریه مشارکت دموکراتیک رسانه ها
1- نظریه اقتدارگرا و خودکامه :
در این نظریه، رسانه ها نقش آمرانه ای برای اعمال قدرت در جامعه دارند. فقدان استقلال رسانه ها و وابستگی آن ها به دولت، از جمله ویژگی های نظام اقتدار گرای رسانه ای است. برپایۀ این نظریه، حقیقت و قدرت دو روی یک سکه اند.
بایدها و نبایدهای این نظریه را به تعبیر “دکتر محسنیان راد” می توان در 12 بند به شرح زیر خلاصه کرد:
بایدها و نبایدها:
1. مطیع قدرت شکل گرفته
2. وابستگی اغلب تحت فشار به قدرت حکومت
3. اعمال سانسور و تنبیه
4. قانونگذاری در راستای کنترل مستقیم حکومت بر تولید پیام
5. اعمال انواع فشارهای غیرمستقیم
6. کنترل ورود رسانه ها به داخل کشور
7. دخالت و کنترل در شوراهای پیام آفرینان
8. مجاز دانستن اعمال تعلیق در انتشار از سوی دولت نباید ها
9. ایجاد اختلال در قدرت شکل گرفته
10. استقلال در عملکرد پیام آفرینان
11. به هم زدن نظم موجود
12. حمله به ارزش های سیاسی و اخلاقی حاکم
2- نظریه لیبرالی یا آزادی گرا
در نظریۀ مطبوعات آزاد، اصل بر آزادی اظهار نظر و نقد است. تأکید بر آزادی برای مبارزه با سانسور، کاهش اختلاف در جامعه، اصلاح اشتباهات و . . . از جمله ویژگی های این نظریه است.
بایدها
1. حمله به هر نوع حزب و دسته سیاسی یا رسمی حکومتی
2. انتشار عقاید و باورها با برچسب درست و نادرست
3. استقلال حرفه ای در سازمان های رسانه ای {با نیروهای متخصص}
4. آماده برای مواجهه با عواقب قانونی تجاوز به حقوق دیگران
5. مسئول در برابر قانون
6. حراست از اعتبار، مالکیت و حریم خصوصی افراد
7. توان خودگردانی
نبایدها
1. سانسور
2. ایجاد قید کسب امتیاز برای پیام آفرینی و انتشار
3. حمله به افراد خصوصی
4. افشای اطلاعات مربوط به امنیت ملی
5. ایجاد اجبار در انتشار
6. ایجاد محدودیت در جمع آوری اطلاعات
7. ایجاد محدودیت در واردات و صادرات پیام
3- نظریه مسئولیت اجتماعی رسانه ها
« وظایف و مسئولیت های اجتماعی » و « استقلال و آزادی رسانه ها » در این نظریه، اصل بر ایجاد پیوند میان آن هاست که تأکید می کند رسانه ها باید در عین پاسخگویی به نیازهای مخاطبان، در برابر فعالیت های خود مسئولیت نیز داشته باشند و وظایف اجتماعی خود را محدود به گیرندگان پیام یا مالکان رسانه ها ندانند.
بایدها:
1. پذیرش مسئولیت های اجتماعی از سوی رسانه ها
2. وابستگی به ارزش هایی چون صداقت، دقت، عینیت و بی طرفی در حد استانداردهای بالای حرفه ای
3. متعهد در برابر وظایف اجتماعی، قبل از تعهد در مقابل مالکان رسانه یا خواست گیرندگان پیام
4. کثرت گرا و منعکس کننده گرایشات مختلف اجتماعی و جایگاهی برای طرح نقطه نظرات گوناگون
5. مشروع شمردن دخالت دولت برای پاسداری از اهداف عمومی
6. ایجاد سیستم های قانونی برای فعالیت های رسانه ای و تشکیل سندیکاهای حرفه ای و جلوگیری از انحصارطلبی
رسانه ای
7. تشکیل گروه های تحقیقاتی برای ارائه گزارش های مستمر درباره رسانه ها
8. برقراری سوبسیدهای حمایتی برای رسانه ها
نبایدها:
1. حمله به اقلیت ها
2. تشویق جامعه به بی نظمی، خشونت و …
4- نظریه رسانه های شوروی
اساس نظریۀ رسانه های شوروی (نظریۀ مسلکی و ایدئولوژیک) بر این است که تمام رسانه ها باید تحت کنترل طبقۀ کارگر و در نهایت حزب کمونیست باشند. از این رو، رسانه ها عمدتا باید یکدست باشند و تعارض های سیاسی در جامعه را منعکس نکنند.
بایدها:
1. در خدمت خواسته ها و کنترل طبقه مسلکی حاکم
2. عهده دار وظیفه مسلکی کردن جامعه
3. موظف به هنجارسازی، آموزش و اطلاع رسانی و انگیزاندن و بسیج گری
4. برآورده کننده خواسته ها و نیازهای مخاطبان ضمن وظیفه دار بودن در برابر جامعه
5. اعمال سانسور
6. مجازات پس از انتشار
نبایدها:
1. مالکیت رسانه ها از سوی افراد غیرمسلکی حاکم
5- نظریه رسانه های توسعه بخش
این نظریه که بیشتر در کشورهای در حال توسعه شکل گرفته است، واکنشی نسبت به نابرابری ارتباطات و عدم تعادل اطلاعات است.
بایدها:
1. کمک به اهداف توسعه
2. استفاده از رسانه ها برای حفظ هویت فرهنگی
3. استفاده از مشارکت عمومی در خلق پیام (ارتباط افقی)
4. درهم آمیختن آزادی با مسئولیت از سوی پیام آفرینان
5. تأکید بر اهداف عمومی به جای اهداف فردی
6. آزادی براساس اولویت های اقتصادی و نیازهای توسعه
7. اولویت برای زبان و فرهنگ ملی
8. اولویت برای انتشار اطلاعات کشورهای در حال توسعه دیگر
9. مداخله و یا محدود کردن رسانه ها از سوی دولت به نفع اهداف توسعه از طریق سوبسید، کنترل مستقیم و یا سانسور
نبایدها:
1. پذیرش استبداد داخلی
2. پذیرش سلطه خارجی
6- نظریه مشارکت دموکراتیک رسانه ها
این نظریه با ایجاد جامعۀ توده وار مخالف است و درمقابل، از حق کاربرد رسانه ها در مقیاس های کوچک اجتماعی دفاع می کند.
بایدها و نبایدهای این تئوری را می توان در 9 مقوله به شرح زیر خلاصه کرد.
بایدها:
1. توسعه رسانه ها ی جماعتی و کوچک اقوام، گروه ها، سازمان ها و اجتماعات محلی
2. ارتباطات افقی و مشارکت کامل در تولید پیام از سوی گیرندگان
3. شکل گیری محتوا براساس خواست مخاطبان
4. بی طرفی
نبایدها:
1. وحدت پیام / 2. تمرکز رسانه ها / 3. تمایل به تخصص گرایی در رسانه ها / 4. کنترل بوروکراتیک دولتی یا متمرکز سیاسی بر رسانه ها /5. شکل گیری رسانه های بزرگ، یکسویه و حرفه ای
مطالعه بیشتر
کتاب نظریه های ارتباط جمعی نوشته دنیس مک کوئیل که چندین سال پیش توسط پرویز اجلالی ترجمه شده است، هنوز هم یکی از مهمترین آثار موجود در حوزه خود است. آقای اجلالی هم اکنون مدرک دکتری خود را اخد کرده و مدرس علوم ارتباطات در دانشگاه های آزاد و علامه طباطبایی هستند. متاسفانه بعد از همت اولیه ایشان و مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها کسی نسبت به ترجمه ویرایش جدیدتر کتاب نظریه های ارتباط جمعی که حجمی نزدیک به دوبرابر ویرایش های پیشین دارد و کلا بازنگری شده است، اقدام نکرد. با تورق برخی صفحات این کتاب به غنای بسیار محتوای آن می توان پی برد. مک کوئیل همچنین در بخش های مختلف کتابش بازنگری کرده است. یکی از این بازنگری ها در مورد نظریه های هنجاری است. به طور خلاصه بگویم که شش مدل هنجاری مک کوئیل در ویرایش جدید کتابش چهار مدل شده است. مدل های کلاسیک اینها بودند: نظریه اقتدارگرا، نظریه مطبوعات آزاد، نظریه رسانه های شوروی، نظریه رسانه های توسعه بخش، نظریه مسؤولیت اجتماعی و نظریه مشارکت دموکراتیک رسانه ها.
مک کوئیل در بازنگری ای که انجام داده است نظریه رسانه های شوروی را به دلیل تغییر فضای سیاسی در بلوک شرق کنار گذاشته است و در تقسیم بندی ای که ارائه می دهد نظریه اقتدارگرا را نیز کاملا کنار گذاشته است. در حقیقت او مدل هایی را که به لحاظ عملی دیگر جایگاهی در جهان ندارند و اهمیت سابق خود را از دست داده اند، در ویرایش جدید کتابش نیاورده است. این بار او در جمع بندی فصل نظریه های هنجاری چهار مدل را ارائه داده است: مدل بازاری، مدل مسؤولیت اجتماعی، مدل حرفه ای و مدل رسانه های جایگزین. مدل بازاری در حقیقت همان مدل رسانه های آزاد است که قبلا هم درباره آن گفته بود. از نظریات لیبرالی مبتنی بر فرد و آزادی های فردی نشئت می گیرد و حقی برای دولت قائل نیست. مدل مسؤولیت اجتماعی او نیز تقریبا تکرار همانی است که قبل تر گفته بود. مدل حرفه ای او بحثی تقریبا جدید است. مک کوئیل از این سخن می گوید که نهادهای بزرگ رسانه ای و ارزش های حرفه ای آنها به عنوان ادامه دهندگان راه مبارزان آزادی و دموکراسی در دوره های پیشین عمل می کنند و ساختارهای رسانه ای آنها کمک می کند تا تحت تاثیر قرار نگیرند. برداشت من این بود که مک کوئیل حساب مبارزه بر سر آزادی و دموکراسی را هوشمندانه از مدل های لیبرالی بازار- محور که مبتنی بر خواست مالکان و تمایل بازار هستند جدا کرده است.
او البته نظریه رسانه های توسعه بخش را هم کنار گذاشته است. در نهایت اینکه نتایج کارکردی رسانه های جدید را در شدت گرفتن صدای گروه های اقلیت فرهنگی و اجتماعی به خوبی دیده است و در مدل رسانه های جایگزین آنها را مورد توجه قرار می دهد.
مک کوئیل در نهایت هم می گوید این مدل ها هم پوشانی دارند و باید به آنها طیفی نگاه کرد و نه صفر و یکی. برای استفاده بهتر، ترجمه بخشی را که به طور مستقیم مک کوئیل به این مسئله پرداخته است با توضیحات ارجاع دهی آن، می توانید در ادامه ببینید.
McQuail, D. (2005). McQuail’s Mass Communication Theory. London: Sage Publication
صفحات 147 و 148
مک کوییل در ویرایش 2005 کتاب خود چهار نظریه ارائه داد :
1- مدل بازاری یا لیبرال(آزادی گرا) / 2- نظریه مسئولیت اجتماعی / 3- مدل حرفه ای / 4- مدل رسانه های جایگزین
مدل بازاری یا لیبرال(آزادی گرا) :
این مدل بر نظریه مطبوعات آزاد اصیل تکیه دارد، که پیش تر توضیح داده شد، که در آن آزادی مطبوعات با آزادی مالکیت و اداره ابزارهای نشر بدون اجازه و دخالت دولت شناخته می شود. این مدل بر فرد و نیازهای او بازار آزاد » به عنوان « حوزه عمومی » . تاکید دارد، و منافع عمومی را در چیزی می بیند که عموم می خواهند شناخته می شود. مسؤولیت در قبال جامعه و سایر افراد از مسیر بازار رسانه ای و برخی صورت های خود- « ایده ها مقررات گذاری حداقلی با نقشی حداقلی برای دولت می گذرد.
مدل مسؤولیت اجتماعی:
در این مدل حق آزادی نشر با تعهد به جامعه ای بزرگ تر همراه می شود که از منافع فردی فراتر است. مفهوم مثبت آزادی که شامل برخی تعهدهای اجتماعی است، در این مدل پیش بینی شده است. رسانه های مسؤول استانداردهای بالایی را به کمک خود- مقررات گذاری به وجود می آورند اما مداخله های حکومت نیز منع نشده است. سازوکارهای مسؤولیت پذیری نسبت به جامعه وعمومی نیز در وجود دارند. شبکه های پخش سراسری خدمت عمومی را می توان در این مدل جای داد. **تعریف استاد ( با حق آزادی نشر و تعهد در جامعه در ارتباط است).
مدل حرفه ای:
این مدل انتخاب نقش هایی برای جامعه و محافظت از استانداردهایی است که در این مدل به خود مطبوعات و حرفه روزنامه نگاری تعلق دارند. این مدل میراث و ثمره چالش ها بر سر آزادی و دموکراسی در زمان گذشته است و از آنجایی که نخستین دغدغه آنها برآوردن نیازهای عموم در حوزه اطلاعات، نظردهی و فراهم آوردن زیرساختی برای بیان دیدگاه های گوناگون بوده است، حالا نیز بهترین محافظان منافع عموم هستند. در این دیدگاه خودمختاری حرفه ای و سازمانی رسانه ها همچنان بهترین محافظ دیده بانی مناسب بر عملکرد آنهایی است که در قدرت هستند.
مدل حرفه ای
رعایت استانداردهای حرفه ای روزنامه نگاری {{ خود مختاری حرفه ای و سازمانی رسانه ها }} برای محافظت از آزادی جامعه در برابر قدرت
مدل رسانه های جایگزین:
این مدل شماری از رسانه های غیر جریان اصلی را بازنمایی می کند، که اهداف و منشاءهایی متفاوت دارند. با این وجود برخی ارزش های مشترک میان این رسانه ها وجود دارند، مخصوصا: تاکید بر سازمان های مقیاس کوچک و مردمی، مشارکت و جماعت، اهداف مشترک میان تولیدکنندگان و مصرف کنندگان، و اینکه در برخی موارد با دولت و صنعت مخالف هستند. آنها عقلانیت جامع و ایده آل های حرفه ای گرایی بوروکراتیک شایسته بودن و بهینه بودن را رد می کنند. این مدل بر حق خرده فرهنگ ها و ارزش های خاص آنها و ارتقای فهم بین موضوعی (Intersubjective) تأکید و حس واقعی جماعت را ارتقاء می دهند.
دسته سوم : نظریه های انتقادی
به طور کلی اساس نظریات انتقادی بر نقد جایگاه و آثاراجتماعی وسایل ارتباط جمعی و پیامد های ارتباطی استوار است . مجموع نظریه های انتقادی را می توان چنین برشمرد :
مارکسیسم کلاسیک ، مکتب فرانکفورت ، مکتب مطالعات فرهنگی ، مکتب ساختارگرایی ، مکتب اقتصاد سیاسی رسانه ها ،
مارکسیسم کلاسیک
مارکس ضمن تفکیک زیربنا و روبنا در جامعه نقش اصلی را به زیربنا می دهد و روبنا را متعین می داند . به عقیده وی ساختار اقتصادی موجب تغییرات فرهنگی می شود . وی زیربنا را همان شیوه معیشت می داند و روبنا را ایدئولوژی .از دیدگاه مارکس، رسانه ها ابزار تولید هستند و خود را با اشکالی از سرمایه داری صنعتی، عوامل تولید و روابط تولیدی آن تطبیق داده اند.
از دیدگاه مارکس، رسانه ها بطور انحصاری در مالکیت طبقه سرمایه دار است که در سطح ملی و بین المللی سازماندهی شده اند و در خدمت همین طبقه هم فعالیت می کنند. رسانه ها از نظر مادی کارگران فرهنگی را استثمار می کنند (بر اساس ارزش اضافی کار). آنها همچنین مصرف کنندگان چنین کالاهایی را مورد استفاده مادی قرار می دهند ( براساس سود بیش از اندازه). از این دیدگاه، رسانه ها بر اساس ایدئولوژی فعالیت میکنند و بدین وسیله ایده ها، اندیشه ها و جهان بینی طبقه حاکم را منتشر میکنند.
مارکس معتقد است وقتی امکانات و اختیارات جامعه در دست طبقه کارگر باشد آزادی واقعی مطبوعات میسر می شود و خلاصه این که نگرش مارکسیسم کلاسیک سلطه سرمایه داری بر امکانات و شیوه های تولید را موجب ناکارایی وسایل ارتباط جمعی می داند .
مکتب فرانکفورت
شکل گیری مکتب فرانکفورت
پایه و اساس شکلگیری مکتب فرانکفورت، شکل گیری موسسه پژوهشی اجتماعی بود، که رسماً در تاریخ 3فوریه 1923 طی فرمانی از سوی وزارت آموزش و پرورش تأسیس شد. این موسسه وابسته به دانشگاه فرانکفورت بود.
موسسه در شرایط ویژه ای که ناشی از پیروزی انقلاب بولشیویکی در روسیه و شکست انقلاب های اروپای مرکزی بود پی ریزی شد؛ به طوری که میتوان شکل گیری این موسسه را به مثابه پاسخی به این سؤال بود که چرا اندیشه مارکس در کارزار انقلابى علیه انقلاب صنعتى موفق نبوده است؟ در واقع شکست جنبش ها و انقلاب های کارگری و پیدایش و پیروزی جنبش های راستگرای فاشیسم در اروپا پس از جنگ جهانی اول، برخی از اندیشمندان مارکسیست را به این فکر انداخت که شاید کژی و کاستی بنیادینی در اندیشه مارکسیسم وجود داشته باشد، اندیشمندان مکتب فرانکفورت همانند کرش، گرامشی و لوکاچ، شکست جنبش کارگری و پیروزی فاشیسم در اروپا را نشانه ای از زوال مارکسیسم و نیاز به بازنگری آن از راه بازگشت به فلسفه هگل می دانستند.بدین سان بخش بزرگی از اندیشه مارکسیستی سده بیستم نتیجه بازگشت به سنت فلسفی هگل بوده است. به عبارتی می توان این جنبش را به مثابه پاسخی در برابر احساس نیاز روشنفکران نئومارکسیست به بازخوانی جدیدی از مارکسیسم کلاسیک و بویژه رابطه میان نظریه و عمل در شرایط جدید دانست.
یکی از پژوهشگران این مکتب دوره حیات این مکتب را به چهار دوره تقسیم بندی کرده « تام با تامور» است
مرحله اول: سالهای 19331-923 شروع فعالیت تا روی کارآمدن نازی ها
مرحله دوم: سالهای 19501-933 مهاجرت از آلمان به آمریکا
مرحله سوم: سالهای 19701-950 پس از جنگ جهانی دوم از سال
مرحله مرحله چهارم : سالهای 19731-970 افول مکتب فرانکفورت با مرگ آدورنو در1969 و هورکهایم در 1973
- اولین مرحله مکتب فرانکفورت بین سالهای 1933 تا 1923 است. در این مرحله مرکز مطالعات اجتماعی تاسیس شد و توجه اصلی به مطالعه مسائل جدید جامعه سرمایه داری از دیدگاه مارکسیسم، بدون دیدگاه خاصی بوده است. در این دوران،تحقیقات انجام شده در موسسه کاملاً متنوع و متفاوت بود و محققین در این دوره بیشتر بر ماتریالیسم تاریخی توجه داشتند.
- مرحله دوم، مصادف با تبعید بنیانگذاران نظریه انتقادی از فرانکفورت به آمریکا و دیگر نقاط است. از 1950 تا 1933 ایده های هگلی وجه غالب نظریه انتقادی و جهت دهنده تحقیقات و فعالیتهای این مکتب بوده است. با انتخاب هورکهایم به عنوان رئیس مرکز مطالعات و همکاری آدورنو و مارکوزه، تمایلات فرویدی نیز در این دوره مطرح شد ، لذا گرایش فلسفی – روانی به جای اقتصادی – تاریخی وجه تمایز این دو دوره است.
- دوره سوم، بعد از جنگ جهانی دوم که اعضای موسسه از آمریکا به آلمان برمی گردند اندیشه هاى مکتب فرانکفورت به اندیشه هاى ماکس وبر نزدیک شد و در آلمان تأثیرات شگرفى ایجاد کرد. این ایام، دوران تاثیرات عظیم فکری و سیاسی مکتب فرانکفورت بود که در اواخر دهه 1960 در پی رشد سریع جنبش های رادیکال دانشجویی به اوج خود رسید.
- مرحله چهارم: از اوایل دهه 1970 ، تاثیر و نفوذ مکتب فرانکفورت به آرامی رو به افول نهاد و در واقع با مرگ آدورنو در 1669 و هورکهایمر در 1973 عملاً حیات آن به عنوان یک مکتب فکری متوقف شد. هابرماس از بازماندگان مکتب فرانکفورت هست.
متفکران بزرگ مکتب فرانکفورت
در این مطالعه به بررسی 4 متفکر مکتب فرانکفورت و نظریات آنها می پردازیم:
1. هورکهایم / 2. آدورنو / 3. مارکوزه / 4. یورگن هابرماس.
هورکهایم و آدورنو :
نظریات ارتباطی مکتب فرانکفورت با آرای آدرنو و هورکهایم آغاز می شود. آنها در مقاله ای که تحت عنوان منتشر کردند، این گونه به مسأله پرداخته اند که صنایع فرهنگی بخش جدیدی « صنایع فرهنگی و فرهنگ توده » از صنعت موسسات اطلاع رسانی مانند رادیو، مطبوعات و سینماست که برای به نتیجه رساندن منافع صاحبان صنایع به کار می افتد. در نتیجه این صنایع فرهنگی باعث تولید تخدیر کننده محصولات فرهنگی، ایجاد بازارهای وسیع تر تجاری و سازگاری سیاسی است.به عبارتی، در حقیقت فرهنگ توده ای حاصل فرهنگ منفعل و اسیر کننده است.
هربرت مارکوزه :
به انتقاد از وضعیت موجود آگاهی « فرهنگ بسته بندی شده » و « انسان تک ساحتی » هربرت مارکوزه با دو مفهوم بخشی وسایل جدید ارتباط جمعی پرداخت. او معتقد بود که در شرایط سلطه جهانی، دانش و آگاهی به وسیله نظام اجتماعی جذب می شود و از آغاز به وسیله آن شکل و رنگ می گیرد. بنابراین آنچه نمود پیدا می کند، انطباق و هماهنگی نیست بلکه تقلید و یک نوع یکسان و متحد الشکل شدن فرد با جامعه است که در نتیجه نه تنها آگاهی فرد بلکه تمامی میراثهای فرهنگی و معنوی گذشته انسان و شیوه های سخن گفتن و اندیشیدن نیز صورت یکسان و یکپارچه می یابد. مارکوزه بر نقش تشدید کننده رسانه های جمعی و غرق شدن سنت های ،« فرهنگ بسته بندی شده » در مفهوم فرهنگی طبقات پایین جامعه در فرهنگ بسته بندی شده، تأکید می کند. بر پایه این نظر، وسایل ارتباط جمعی نوین، در پاسخ به ضرورت های تبلیغات و افزایش مصرف شکل گرفته اند و نوعی از آگاهی کاذب به وجود می آورند. در این وضعیت مردم، منافع واقعی خود را درک نکرده و به نظم اجتماعی یکپارچه، سرکوبگر و نالایق خو می گیرند.
یورگن هابرماس
به بررسی همه جانبه ارتباطات در عصر جدید می پردازد. « حوزه عمومی » و « کنش ارتباطی » هابرماس با دو مفهوم منظور هابرماس از کنش ارتباطی کنشی است که فرد عامل برای به دست آوردن تفاهم و توافق،هیچ سلاحی جز استدلال منطقی و قانع کننده ندارد (و در واقع جوابها از پیش آماده نیست) بلکه افراد با تبادل نظر و نقادی راه هایی برای رسیدن به تفاهم پیدا میکنند.
هابرماس معتقد بود حوزه عمومی، حوزه ای بین حوزه دولتی و خصوصی است و عرصه ای است که افراد از طریق ارتباط و استدلال مبتنی بر تعلق، موضع گیریها و هنجارهایی اتخاذ می کنند که برفرآیند اعمال قدرت دولتی تاثیراتی آگاهی دهنده و عقلانی ساز باقی می گذارد. تنها عاملی که موجب برتری یک فکر می شود استدلال برتر است. در حوزه عمومی همه افراد باید شرکت کنند و کسی بر دیگری برتری ندارد.
مکتب مطالعات فرهنگی
در مطالعات ارتباطی عده ای از پژوهشگران انتقادنگر انگلیسی که از اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 ، در چارچوب بررسی های فرهنگ مردمی بر مبنای تجزیه و تحلیل محتواهای ارتباطات جمعی و شناخت چگونگی دریافت پیام های آنها ازسوی مخاطبان وابسته به گروه های اجتماعی کارگری و به ویژه قشرهای جوان ، آغاز شدند و به زودی با عنوان “مطالعات فرهنگی ” در دانشگاه بیرمینگام ، دنبال گردیدند. این گونه مطالعات ، از آثار متفکرانی همچون “ماتیو آرنولد“ نویسنده کتاب “فرهنگ و آنارشی ” ، که درسال 1969 منتشر گردیده بود و ضمن آن فرهنگ به سه نوع “ ناب “، ”مبتذل “ و ”خشن “، طبقه بندی شده بود، سرچشمه گرفته اند و اندیشه های متفکران دیگری مانند ” فرانک ریموند“ مؤلف کتاب “تمدن توده ای و واقعیت فرهنگی ” در شکل گیری آن ، نقش مهمی داشته اند.
نویسنده کتاب “ کاربردهای سوادآموزی ، ” ریموند »، “ در این مطالعات ، صاحب نظرانی چون “ریچارد هوگارت ویلیامز“ ، نویسنده کتاب “ فرهنگ و جامعه “ ،“ ادوارد لی تامپسون “ ، نویسنده کتاب “شکل گیری طبقه کارگر انگلستان “ و ” استوارت هال “ ، مؤلف کتاب “هنرهای مردمی ” ، مشارکت داشتند.
نظریه دریافت (رمزگذاری یا رمزگشایی)
از جمله نظریه پردازان مطالعات فرهنگی که به نقش تلویزیون اهمیت داد استوارت هال می باشد که مقاله ای تحت عنوان رمزگذاری و رمزگشایی گفتمان تلویزیونی دارد . به نظر او ایدئولوژی ارسالی تولید کنندگان تلویزیونی چیزی جدای از ایدئولوژی دریافتی مخاطبان است . به همین دلیل او معتقد است که مخاطبان تلویزیونی بر اساس طبقه و موقعیت اجتماعیشان سه خوانش متفاوت در برابر متون رمزگذاری شده اتخاذ می کنند که عبارتند از:
1- موضع هژمونیک : مخاطب آنچه را می فهمد و رمزگشایی می کند که رمزگذار و تولید کننده در متن قرار داده است .
2- موضع توافقی : مخاطب با دیدن فیلم بخشی را تایید و بخش دیگر را رد می کند . به عبارتی قسمتی از پیام را طبق نظر رمزگذار و قسمتی را بر اساس نظر خودش رمزگشایی می کند . اکثریت مردم در این موضع قرار دارند.
3- موضع مخالف : مخاطب متن را متضاد با آنچه که رمزگذار تولید می کند رمزگشایی می کند .
آنتونی گرامشی
مطالعات انتقادی غربی در مورد فرهنگ و ارتباطات از دهه 1960 عمق بیشتری پیدا کرد و دراین زمینه عقاید گرامشی ایتالیایی درباره هژمونی و برتری جویی فرهنگی نقش اساسی داشته است . گرامشی که در سالهای قبل از جنگ جهانی دوم در زندان موسولینی به سر می برد ، در یادداشتهای زندان خود ویژگی های جوامع معاصر غربی و تفاوت های آن با جامعه روسیه قبل از انقلاب را عرضه کرد.
وی با تکیه بر اهمیت روبناهای فرهنگی و تفکیک جامعه مدنی از سیاسی (یا دولت) بر نقش خاص دولت در برتری جویی فرهنگی تاکید کرد ، به عقیده وی نهادهای مهم جامعه مدنی مانند مدرسه ، کلیسا ، خانواده ، احزاب و وسایل ارتباطی عوامل اصلی حفظ و باز آفرینی فرهنگ می باشند و بدون نفوذ در این نهادها ، تحکیم قدرت سیاسی ممکن نیست . به عقیده گرامشی دولت با استفاده از برتری فرهنگی امکانات قهریه (زور و اجبار) را هم در اختیار می گیرد و قدرتش را تحکیم می کند.
مکتب ساختارگرایی:
این مکتب بعد از جنگ جهانی دوم و از فرانسه شروع شد. بنیان گذار این مکتب فردیناند دوسوسور است که یک زبان شناس سوئیسی است ، البته خودش ساختارگرا نبوده است اما پیروانش به سوسور نسبت می دهند. (رولان بارت ، لوئی استرسوس ، آلتوسر) آلتوسر فرانسوی در سال 1965 تحت تاثیر افکار گرامشی مقاله ای به نام ” ایدئولوژی و دستگاه های ایدئولوژیک دولت ” به چاپ رسانید و یادآور شد که وجود تاکید انحصاری لنین بر دستگاه های سرکوبگر دولت و ضرورت متلاشی نمودن آن ، برای به دست گرفتن قدرت سیاسی ، باید اهمیت وِیژه ” دستگاه های ایدئولوژیک ” دولت را نیز مورد توجه قرار داد.زیرا گرچه می توان قدرت نظامی دولت را درهم شکست اما اگر امکانات نفوذ در دستگاه های ایدئولوژیک فراهم نیامده باشد ، به دست گرفتن قدرت سیاسی بسیار مشکل است. آلتوسر به تبعیت از گرامشی دستگاه های ایدئولوژیک را همان نهادهای خانواده ، مدرسه و … ارتباط جمعی می داند و نقش اصلی آنها را باز آفرینی نیروی انسانی مورد نیاز جوامع سرمایه داری و بازآفرینی و تحکیم ایدئولوژی حاکم برای جوامع معرفی می کند.
مکتب اقتصادی سیاسی:
نظریه اقتصاد سیاسی رسانه با تاکید بر وابستگی جهان بینی به زیر ساخت اقتصادی، چارچوب تحلیل رسانه ها را معطوف می سازد. تولید به تجزیه و تحلیل مصرف از تجزیه و تحلیل اقتصاد سیاسی بیانگر این واقعیت است که تولید و توزیع فرهنگ، متناسب با ویژگی های نظام سیاسی و اقتصادی و مبتنی بر روابط و مناسبات بین دولت ، اقتصاد ، رویه ها و نهادهای اجتماعی ، فرهنگ و رسانه «. هاست
اندیشمندان مطرح این مکتب ، هربرت شیلر ، جرمی تانستال ، سیس هاملینگ ، گراهام مرداک ، پیتر گولدینگ ، ادوارد هرمان ، نوآم چامسکی.
هربرت شیلر
از پنج اسطوره ای که هربرت شیلر در کتابش باعنوان «گردانندگان افکار» محتوای پیام ها را شکل می دهد سخن گفته که به آنها اشاره می کنیم:
1- اسطوره آزادی فردی / 2- اسطوره بی طرفی / 3- اسطوره تغیر ناپذیری طبیعت انسانی / 4- اسطوره فقدان تعارضات اجتماعی / 5- اسطوره تعدد وسایل ارتباطات جمعی
مروری بر پنج اسطوره هربرت شیلر در دنیای رسانه ها
هربرت شیلر آمریکایی یکی از نظریه پردازان وسایل ارتباط جمعی در آمریکا است که نگاهی منفی راجع به وسایل ارتباط جمعی دارد و می گوید آن چه که در مورد نقش مثبت وسایل ارتباط جمعی گفته می شود واقعی نیست او معتقد است نقش این وسایل آن طوری که باید مطلوب باشد نیست بلکه نقشی مخرب و منفی بر روی انسان دارند و در مورد این ابزار اسطوره سازی صورت گرفته که او تلاش کرده این اسطوره ها را بشکند.
الف) اسطورهی آزادی فردی و انتخاب شخصی، که مربوط است به سوء استفاده صاحبان سرمایه های بزرگ از آزادی.
ب) اسطورهی بی طرفی، برای سرپوش گذاشتن بر فریب دهی و دستکاری فکری مخاطبان.
پ) اسطوره‌ی تغییر ناپذیری طبیعت انسانی، در توجیه پیام های رسانه ای مربوط به تجاوزگری و رفتارهای خشونت آمیز.
ت) اسطوره فقدان تعارض اجتماعی، برای سرپوش گذاشتن بر واقعیت های مربوط به روابط سلطه و وابستگی بین کشورهای سرمایه داری و کشورهای در حال توسعه.
ج) اسطوره‌ی تعدد وسایل ارتباط جمعی، که در واقع ناظر است به این توهم که وجود رسانه های متعدد، موجب همسانی منافع و یکنواختی داخلی پیام ها می شود.
هرمان و چامسکی به پنج فیلتر خبری اشاره می کنند که در جهت منافع قدرتمندان، میدان عمل خبرنگاران را محدود می سازند. این فیلتر عبارتنداز :
1- میزان تمرکز مالکیت وسایل ارتباط جمعی
2- آگهی های تجاری به عنوان اصلی ترین منابع درآمد وسایل ارتباط جمعی
3- اعتماد و وابستگی وسایل ارتباط جمعی به اخبار و اطلاعاتی که دولت ، سازمان های مهم تجاری و متخصصان صاحب نام به عنوان منابع اصلی ارتباطی و خبری در اختیارشان می گذارند.
4- انتقاد از وسایل ارتباط جمعی
5- ضدیت با کمونیست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.