مطالعات فرهنگی و رسانه
مطالعات فرهنگی و رسانه

مطالعات فرهنگی و رسانه

رسانه رسانه

روش تحقیق در علوم اجتماعی؛ ریمون کیوی، لوک وان کامپنهود


روش تحقیق در علوم اجتماعی
ریمون کیوی، لوک وان کامپنهود
ترجمه: دکتر عبدالحسین نیک گهر
مرحله پنجم:
 مشاهده
صفحه 185 تا 207

 
ص 185

از سیزده نقشی که در پرسش اول پیشنهاد شده است، شش تای اول با و مدیریت تحکم آمیز مناظر است، و هفت تای دوم بیشتر با سبک مدیریت مشارکتی، درجه احساس سهولت یا دشواری در ایفای آنها به منزله شاخص توانایی اداره روابط انسانی ملاحظه شده است.



 در مرحله بعدی نشان خواهیم داد چگونه شاخص کلی index/ indice اندازه گیری این توانایی را محاسبه کنیم. بار دیگر خاطر نشان می کنیم در وقت جمله بندی پرسش ها و تدوین پرسشنامه است که محقق باید پیش بینی کند چه استفاده ای از پاسخ ها خواهد کرد و در نتیجه پاسخ چه صورتی باید داشته باشد تا اطلاعات حاصل از آن در مرحله تحلیل داده ها، قابل پردازش باشد.

مؤلفه ۴: یگانگی با هنجارها و رعایت قواعد بازی

 برای همکاری کردن در جهت تحقق هدف ها، داشتن منابع مفید و به رسمیت شناخته شده ( مؤلفه های ۱ تا ۳) کافی نیست، بلکه باید بتوان آنها را مطابق هنجارها و قواعد مستقر برای تأمین انتظام فعالیت ها و تحقق هدف ها به کار گرفت. البته، رعایت پارهای از مقررات یا همنوایی با انتظارات مدیریت می توانند به عنوان شاخص در نظر گرفته شوند. اما از این راه، تعیین شاخص ها کاری بس دشوار و پیچیده خواهد بود. راه عملی تر دیگر و به مراتب ساده تر و پوشیده تر، راهی است که در زیر شرح می دهیم.

در هر همکاری قواعدی وجود دارد که صریح تر و دقیق تر از بقیه هستند. در برابر چنین وضعیتی هریک از طرف های همکاری بر حسب اهمیتی که برای کار قایل است می تواند موضعی بین دو حد نهایی اختیار کند: یا رعایت خشک و خالی قواعد را در پیش گرفته و به حداقل همکاری اکتفا کند؛ یا این که از حدود مقرر فرا گذشته و حداکثر همکاری را برای نیل به اهداف بنگاه به عمل آورد. در جریان بررسی مقدماتی، کارکنان عالی رتبه و اعضای مدیریت بنگاه بارها به این گرایش حداکثر به عنوان وسیله تفکیک کادرهای «واقعی» از سایرین اشاره کرده بودند. علاوه بر این، آنان ساعت اضافه کاری بدون دستمزد و روزهای مرخصی سپری شده در کارخانه را نشانه های بارزی از تعلق خاطر

  

ادامه مطلب ...

علوم ارتباطات و رسانه

مدرنیته و تاریخ

آمریکا، به معنای دولت-ملت کنونی آن (حتی اگر بتوانیم به نوعی آن را دولت-ملت بنامیم) تفاوت بنیادینی با بسیاری دیگر از بخش‌‌‌های دیگر دنیا و به‌ویژه با نزدیک‌‌‌ترین خویشاوند خود یعنی اروپا دارد. آمریکا فاقد تاریخ است. نه اینکه ما آن را بدون گذشته بدانیم و یا اینکه در مقایسه با تاریخ مثلاً پنج هزار ساله‌ی چین، بخواهیم بگوییم تاریخ پانصد سال و اندیِ آمریکا و مهاجرت بخش‌‌‌هایی از اروپا به سرزمینی که اکنون آمریکا می‌‌‌نامیم‌‌‌اش، تاریخی ناچیز است. نه! آمریکا به معنای واقعی آن بدون تاریخ است؛ به این معنا که هیچ‌گاه در گذشته متوقف نگشته است. آمریکا سرزمین آینده است و همیشه رو به سوی آینده دارد! آینده برای آمریکا بسیار نزدیک‌‌‌تر و دست‌‌‌یافتنی‌‌‌تر و حتی قابل فهم‌‌‌تر از حتی گذشته‌ی نه‌چندان دور و حتی زمان اکنون است.

شاید بتوان گفت بنیادی‌‌‌ترین اصلی که مدرنیته را به پیش بُرد و یا حتی مهم‌ترین اصلی که می‌‌‌توان به مدرنیته نسبت داد، توان آن برای ویران کردن تاریخ بوده است. تاریخ همیشه دیگری مدرنیته بوده است. به‌واقع مدرنیته همیشه برای اینکه بخواهد خودش را اثبات کند، نوعی رفتار دوگانه با تاریخ داشته است. از سویی برای پیشبرد خودش و به بلوغ رساندنش، بایستی تاریخ و گذشته را کنار می‌‌‌زد؛ هرآنچه نقش و رویی از گذشته داشت، بایستی حرکتی رو به آینده به خود می‌‌‌گرفت و هرچه مدرنیته بیش‌تر پیش می‌‌‌رفت، سرعت این ویرانگری نیز بیش‌تر می‌‌‌شد به طوری که تاریخ نیز برای مدرنیته به زمان حال نزدیک‌‌‌تر می‌‌‌شد، و این نزدیکی باعث شکل‌‌‌گیری روایت مداوم تولید و ویران‌گری و بازتولید و دوباره ویرانگری هر آن چیزی می‌‌‌شد که مدرنیته می‌‌‌توانست به واسطه‌ی آن خود را پیش ببرد.

اما از سوی دیگر مدرنیته مجبور بوده است برای اثبات خویشتن، همیشه تاریخ را نیز در کنار خود نگه دارد و این امر بایستی با حفظ فاصله‌‌‌گذاری انجام می‌‌‌شد. به همین خاطر تاریخ به درون موزه‌‌‌ها و قالب‌‌‌های شیشه‌‌‌ای محافظت‌شده‌‌‌ای انتقال یافت تا هم در معرض انظار عمومی قرار گیرد و هم اینکه فاصله با آن حفظ شود. چنین فاصله‌‌‌گذاری‌‌‌هایی باعث دسترسی‌ناپذیری تاریخ می‌‌‌شد؛ هرچه قدمت این گذشته‌ی محبوس در اتاقک‌‌‌های شیشه‌‌‌ای بیش‌تر می‌‌‌شد، قیمت آن نیز افزایش می‌‌‌یافت و همین امر باعث می‌‌‌شد دسترسی‌‌‌ناپذیرتر شود.

اما مدرنیته هنوز هم نتوانسته بود خود را به تکامل برساند. از همین رو نیازمند بعد دیگری بود تا بتواند از طریق آن خود را به معرض نمایش بگذارد. بنابراین تمام توان خود را در قالب پرده‌‌‌های سینما و صفحه‌ی تلویزیون می‌‌‌ریزد تا بتواند پیروزی مسرورانه‌ی خود را بر رخ بکشد. سینما و تلویزیون به علت ماهیت نمایشی آن مهمترین ابزار برای نمایش خود (و البته دیگری) است. از همین رو چندان جای تعجب ندارد که اگر در اروپا سینما و متعاقب آن تلویزیون اختراع می­شود، در آمریکا است که این دو رسانه گسترش می­یابند. آمریکا الزامات سخت و دست و پا گیری که ظهور یک رسانه و یا یک شکل هنری دیگر را ندارد و چه چیزی بهتر از رسانه و البته اشکالی هنری که همه را در بر بگیرد و نیاز چندانی به تاریخ نداشته باشد و فقط بعد تکنولوژیک آن کفایت کند.

  ادامه مطلب ...