نظریه هژمونی (10 صفحه)
کتاب ماه علوم اجتماعی » دوره جدید، تیر 1388 - شماره 16 (صفحه 99)
نـظریه هژمونی
آنتونیو گرامشی
حبیب راثی تهرانی
چکیده
آنتونیو گرامشی در سال 1891 در ساردینای ایتالیا بـه دنـیا آمـد.وی در سال 1911 به دانشگاه تورین رفت و سرانجام در سال 1916 به فعالیتهای سیاسی و روزنامهنگاری پرداخت.او یکی از بنیانگذاران حـزب کمونیست ایتالیا در سال 1921 بود.تا اینکه در سال 1926 به جرم مخالفت با موسولینی بـازداشت و روانه اردوگاه زندانیان سـیاسی شـد.سپس در سال 1927 به زندانی در میلان و از آنجا به رم منتقل گردید.وی به 20 سال زندان محکوم شده بود.پس از سپری شدن دو سال یعنی در سال 1929،به وی اجازه نوشتن دادند و او کتاب«یادداشتهای زندان»خود را در این سالها و در زنـدان نوشت. سرانجام در 28 آوریل 1937 گرامشی در 46 سالگی در زندان از دنیا رفت.بعد از آن کتابهایش، مخفیانه برای چاپ به مسکو فرستاده شد.
آنچه در این مقاله بدان پرداخته شده حول دو موضوع مورد توجه گرامشی یعنی«جامعهمدنی» و«مـفهوم هـژمونی»است.که هریک بخشهای گوناگونی از مطالعات سیاسی،فرهنگی،اقتصادی و اجتماعی مانند احزاب،روشنفکران،مطالعات فرهنگی و غیره را به خود اختصاص میدهند.گرامشی نیز مانند بسیاری از نظریهپردازان هم عصر خود میکوشید تـا احـکام و استراتژیهای مارکسیستی را اصلاح کند.وی جامعهی مدنی را کلیتی پیچیده و پوینده از نهادها،روابط و تشکیلات میداست که بین دولت و ابزار قانونی آن از یک سو و زیربنای اقتصادی از سوی دیگر قرار دارد و از طرفی آن را در مقابل دولت قرار مـیداد.مـوضوع مهم دیگر مفهوم«هژمونی»است؛به بیان گرامشی،واقعیت هژمونی بر این فرض استوار است که طبقهی حاکم باید به علائق و گرایشهای گروههایی که باید بر آنها مسلط شـود،تـوجه کـند و به یک موازنهی منطقی بـا آنـها بـرسد.به عبارت دیگر گروههای رهبریکننده باید با دادن امتیازات اقتصادی و تجاری به هژمونی خود تداوم ببخشند.از نظر گرامشی،هژمونی به جامعهی مـدنی و قـهر و سـلطه،به دولت مربوط میشود.همچنین گرامشی به بررسی نـقش روشـنفکران در جامعهی مدنی و تحقق هژمونی پرداخته و چهار نوع روشنفکر را از هم متمایز کرده است.
دو هدف عمدهی گرامشی که در آثار به چـشم مـیخورد عـبارتند از:جدال با اقتصادگرایی و جبرگرایی مارکسیستی و نیز ارائه نظریههایی دربارهی روبـنا که اهمیت و استقلال فرهنگ و ایدئولوژی را انکار نمیکند.
واژگان کلیدی
هژمونی-جامعهمدنی-سلطه-روشنفکر-دولت-رضایت عمومی-فرهنگ-ایدئولوژی
کتاب ماه علوم اجتماعی » دوره جدید، تیر 1388 - شماره 16 (صفحه 100)
مـقدمه
در مـیان نـظریههای علم ارتباطات،نظریههای انتقادی از اهمیت ویژهای برخوردار است.اساس این نـظریهها بـر نقد جایگاه و آثار اجتماعی رسانهها و پیامهای ارتباطی استوار است.
مرحلهی اول اینگونه نظریهها،به دوران بین جنگ جـهانی اول و دوم بـرمیگردد.در ایـن دوران رسانهها،از قدرت مطلقی در برابر مخاطبان متعدد خود برخوردار بودند،از نظریههای این دوره مـیتوان بـه نـظریه تزریقی و نظریه وابستگی اشاره کرد.مرحلهی بعد؛از پایان جنگ جهانی دوم تا دههی 70 بود کـه در آن دوره رسـانهها فـاقد قدرت محسوب میشدند.از نظریههای مربوط به این دوره میتوان به نظریهی تأثیر محدود،نظریهی اسـتحکام و نـظریهی جریان دو مرحلهای ارتباطات اشاره کرد.
مرحلهی سوم از دههی 70 به بعد آغاز میشود.در ایـن دوره رسـانهها بـاز هم قدرتمند فرض میشدند و بیشتر به عوامل محتوایی و فردی،اهمیت داده میشود.نظریههای کاشت،بـرجستهسازی و مـارپیچ سکوت از نظریههای مربوط به این دوره هستند. برای آشنایی بیشتر با نظرات انتقادی بـه ذکـر تـاریخچهی مختصری از این نظریات میپردازیم.
تاریخچه
پس از جنگ جهانی دوم،دو نفر از متخصصان علم ارتباطات به نامهای هارولد لاسـول و پللازارسـفلد،برای مؤسسات دولتی به تحقیق پرداختند،لاسول رسالهی دکترای خود را دربارهی تـبلیغات در جـنگ جـهانی اول نوشت و بنیانگذار مطالعات مربوط به تبلیغات سیاسی شد.بعدها به تدوین نظریهی معروف«کارکردهای وسـایل ارتـباط جـمعی»پرداخت.وی نخستین کسی است که نقشهای مختلفی را برای وسایل ارتباط جمعی بـرشمرد.
ولیـ لازارسفلد اتریشی،در جوانی اندیشههای سوسیالیستی داشت و بعد از جنگ جهانی اول به اعضای مکتب فرانکفورت نزدیک شد.لازارسـفلد،تـحقیقاتی را در مورد نقش تبلیغات بازرگانی در افزایش فروش محصولات انجام داد.سرانجام در سال 1938، دوست قـدیمیاش آدرنـو را برای همکاری به امریکا دعوت کرد ولی از آنـجا کـه آدرنـو به دنبال ترویج اندیشههای سوسیالیستی بود، نـتوانست در آنـجا دوام بیاورد.در نهایت این دو،جزء سران دو مکتب متفاوت از یکدیگر شدند؛در مکتب اول که مکتب غـالب بـوده و به نام«تحقیقات ارتباطی مـوسوم بـه اداری»هم خـوانده مـیشود،جـامعهی دموکراتیک آمریکا با ثبات تلقی شـده و بـیان میشود که مشکل حادی نداشته و تنها باید رفتارهای قبلی مورد بررسی قـرار گـیرند و نیز در مورد آثار دوررس و غیر مـستقیم پدیدههای ارتباطی تحقیق شـود.نـظریههایی چون استحکام و استفاده و رضایتمندی در ایـن مـسیر قرار میگیرند.
مکتب دوم؛مکتب انتقادی نامیده میشود که برخلاف مکتب غالب،بر روی کـشف مـشکلات و نابسامانیهای سرمایهداری و دموکراسی آمریکا مـتمرکز اسـت.مـارکس برای اولین بـار،مـسئلهی ایدئولوژی طبقهی حاکم را مـطرح کـرد.نهایتا پس از پیروزی کمونیسم در شوروی و شکست آنچه که آموزههای مارکسیستی این دولت(شوروی)ارائه میداد و بـا سـرخوردگی گروهی از متفکران سوسیالیستی در کشور آلمان،مـکتبی بـه نام فـرانکفورت بـه وجـود آمد که یک مـکتب انتقادی بود.
مارکس معتقد بود که اندیشهی طبقهی حاکم در جامعه،همان اندیشهی حاکم است.از مـفاهیم اصـلی مکتب فرانکفورت میتوان به صنعت فـرهنگ،روش دیـالکتیکی و مـقدم شـمردن فـرهنگ بر ماده،فـرهنگ تـوده انسان تک ساحتی و غیره،اشاره کرد.از طرفی مارکسیسم ارتدکس بر تضاد طبقاتی تأکید میکرد،درحالیکه مـارکسیسم اروپایـی،بـر از میان بردن تضاد در جامعه از طریق اصلاحات و مـبارزات پارلمـانی،تـأکید داشـت.یـکی از سـران مارکسیسم اروپایی،آنتونیوگرامشی است.
طبق آنچه که مکتب فرانکفورت به آن معتقد بود،تجاری شدن و ایجاد محتویات موسوم به فرهنگ توده،باعث شد که روحیهی انقلابی طبقهی پیـشاهنگ و کارگر از بین برود و چون سرمایهداری،حداقلها را برای او فراهم کرده،تصور میکند به دلیل داشتن این حداقل دیگر نیازی به مبارزه ندارد.ولی گرامشی نظریهی هژمونی را این چنین مطرح میکند:هژمونی؛شـاخص نـوعی از قدرت است که به نقش آگاهی اجتماعی،در ایجاد فرمانروایی از طریق رضایت عمومی اقدام میکند.در این نظریه،پیش از پیش به نقش ارتباطات در حفظ کنترل اجتماعی توصیه میشود.به اعتقاد مـتفکر دیـگر مارکسیسم اروپایی یعنی آلتوسر،آنجا که دستگاههای سرکوبگر دولت نمیتوانند تداوم داشته باشند،بنابراین دستگاههای ایدئولوژیک باید جای آنها را بگیرند.این خلاصهای از نظریهی هـژمونی و خـاستگاه آن بود.حال ابتدا به ذکـر زنـدگینامهی گرامشی،پیشینه و سوابق او و منابع نظری وی
کتاب ماه علوم اجتماعی » دوره جدید، تیر 1388 - شماره 16 (صفحه 101)
(تصویرتصویر) برای توسعهی نظریه و مفاهیم اصلی آن میپردازیم.
زندگینامه و شخصیت آنتونیو گرامشی
آنتونیو گرامشی در 22 ژانویه 1891،در ساردینای ایتالیا و در یک خانوادهی 9 نـفری بـه دنیا آمد.در سال 1897 پدر او بـه خـاطر سوء استفاده مدیریتی و در اصل به دلایل سیاسی،دستگیر و زندانی شد.در آن سالها آنتونیو دچار بیماری سختی شد که منجر به گوژپشت شدن وی تا آخر عمر شد.از همان سالها شروع بهکار در یـک دفـتر مالیاتی کرد.در سال 1905،در 15 سالگی،به دبیرستانی در سانتولوسورجیو رفت و سرانجام در سال 1918 توانست به دانشگاه تورین برود(فیوری،30:1360).در سال 1915، گرامشی،عضو فعال حزب سوسیالیست ایتالیا شد و فعالیت روزنامهنگاری خود را آغاز کرد.در سـال 1919،نـشریهای پرنفوذ مـیان چپ رادیکال و انقلابی ایتالیا راه انداخت.
در سال 1922،حزب کمونیست ایتالیا راهاندازی شد،گرامشی یکی از بنیانگذاران و اعضای کمیتهی مـرکزی آن بود.وی در سال 1922 به عنوان عضو این حزب به مسکو رفـت و بـیش از یـک سال را در آنجا گذراند.در همین زمان یولیا شوکت،ویولن نواز و عضو حزب کمونیست روسیه،را ملاقات و با وی ازدواج کرد.مـشهور اسـت گرامشی مفهوم هژمونی را اولین بار در دوران حضورش در شوروی و به منظور تشریح جنبش سوسیال دمـوکرات روسـیه مـطرح کرد.سپس به کشور خود بازگشت و در سال 1926 و در 35 سالگی به جرم مخالفت با موسولینی بازداشت و روانـهی زندان شد.موسولینی دربارهی او گفته بود:«نباید بگذاریم این مغز دیگر فکر کـند».
پس از حدود یک سـال،گـرامشی به زندانی در میلان فرستاده شد و از آنجا به رم انتقال یافت.او به 20 سال حبس محکوم شده بود.در نامهای که در همین ایام به خانوادهاش نوشته،گفته است که به سرانجام رسانیدن ایدههایی که تـا همیشه پایدار باشند، ذهنش را به ستوه آورده و برای پایان دادن به این دلمشغولی،درحالی سامان دادن به یک طرح نظاممند مطالعاتی است.)جرالد، 1382).بالاخره در1929 بود که گرامشی اجازهی نوشتن یافت و هشتم فوریهی ایـن سـال،اولین تاریخ در«دفترچه یادداشتهای زندان»اوست.در این سالها،او وقت خود را با مطالعهی تاریخ ایتالیا و اروپا،زبانشناسی و تاریخنگاری سپری کرده بود.وی حافظهی حیرتانگیزی داشت؛در طول سالهای حبس،به او اجازه نمیدادند کتابهای کـمونیستی و مـارکسیستی بخوان و بدین
کتاب ماه علوم اجتماعی » دوره جدید، تیر 1388 - شماره 16 (صفحه 102)
ترتیب هر نقلقولی که در نوشتههایش آورده،خصوصا نقلقولهای مربوط به آثار مارکس،عبارت بوده از تعبیراتی که-تقریبا بهطور دقیق-به خاطر میآورده است.
از 1930،گرامشی،مجموعه بحثهایی را با سـایر زنـدانیان کمونیست آغاز کرد،اما اندیشههایش در مورد لزوم رویکرد دموکراتیک،با سایر زندانیان سیاسی همخوانی نداشت.سرانجام آنتونیوگرامشی در 28 آوریل 1937،پس از تحمل سالها رنج و عسرت،در 46 سالگی از دنیا رفت و خواهرزنش،تاتیانا،هر 33 کـتاب او را بـه صـورت قاچاق از زندان خارج کرد و بـا اسـتفاده از مـجاری سیاسی،آنها را به مسکو فرستاد تا منتشر شوند(جرالد،1382).
گرامشی،در دوران آزادی خود با روزنامهها رادیکال و سوسیالیست نهضت طبقهی کارگرتورین در ارتباط بود و کـارخانههای خـودروسازی فـیات را مرکز فعالیت خود قرار داده بود.
به دلیل ایـنکه در زنـدان و تحت فشار بود،آثار او با تأخیر زیاد به دنیای بیرون راه پیدا کرده و ترجمه میشد و به همین علت نیز آلتـوسر تـوانست قـبل از وی،مطالعات فرهنگی را تحت نفوذ خود در بیاورد.ولی این مسئله با گـذشت زمان حل شد.بهطوری که پس از سالها مهجوری دوباره اندیشههای وی احیا شد.بهطور مثال میتوان نمود آن را در چرخش نظریهای دیـد کـه ریـموند ویلیامز در ارزیابی هود اعمال کرده است و آن چیزی نیست جز روی آوردن به مـفهوم هـژمونی گرامشی که مشهورترین آنها مفهوم«ساختار احساس»است(جانسون،1378:194).همان چیزی که«بنت» (Banet) تحت عنوان«رو کـردن بـه گـرامشی»،به اهمیت آن در پیشرفت جلب میکند،راهحل آن را بازگشت به نظریهی نوین گرامشی،دربـارهی هـژمونی مـیداند(استریناتی،1380:217-216). همچنین پیدایش نظر تاچرگرایی در دههی 80 در مکتب بیرمنگام نیز،مدیون نظریهی هژمونی گرامشی اسـت.
گـرامشی بـا دیگر روشنفکران تفاوت عمدهای داشت و آن این بود که او از طبقهی کارگر بود،نظرات و عقاید ویـ از تـجارب و سرکوبهای سیاسی و رنجهایی که متحمل شده بود،سرچشمه میگرفت.زیرا وی دوران کودکی دشواری را طـی کـرده بـود، گرامش و خانوادهاش قربانی بوروکراسی و بیعدالتی اقتصادی و اجتماعی اوایل قرن بیستم بودند.از طرف دیگر بـه خـاطر عقایدش از سوی دولت فاشیسم گرفتار شد.گرامشی نه تنها روشنفکر مهمی در نظریههای مارکسیستی اسـت،بـلکه رهـبر و سیاستمداری نیز بود که در عرصهی نبرد اندیشه و عمل،هر دو،به مبارزه برخاست(جرالد،1382).
شکلگیری نـظریهی هـژمونی
گرامشی نیز مانند بسیاری از نظریهپردازان هم عصر خود میکوشید تا احکام مـارکسیستی را اصـلاح کـند.زیرا بحرانهای اقتصادی در کشورهای غربی آنطور که مارکس پیشبینی کرده بود،نه تنها به بـحران سـیاسی نـیانجامید،بلکه قدرت و اقتدار هنوز در دست دولت و طبقهی سرمایهدار بود.
از طرفی،مفاهیم موردنظر گـرامشی طـوری است که یک تعریف کلی و حاضر آماده را برنمیتابد.به رغم بینظمی حاکم بر برخی یادداشتهای گـرامشی،انـدیشههای وی نقاط مشترکی با نظریههای انتقادی مکتب فرانکفورت به ویژه در زمینههای مـعرفت شـناسی،نظریههای شناخت و ساختاری شدن فرهنگ در عصر مـدرن دارد.
از نـظر گـرامشی،مارکسیسم صرفا علم نیست که به تـعریف مـفاهیم آن پرداخته شود،بلکه یک نظریهی سیاسی است که بر رهایی طبقهی کارگر مـتمرکز اسـت.مارکسیسم ورای همهی نظریههاست،زیرا انـسانها را هـدایت میکند،بـه آنـها انـگیزه میدهد،امیدوار میکند و به هدایت انـقلاب طـبقهی کارگر میپردازد(استریناتی،1380:219-218).
در واقع او با تفسیرهای علمی و جبرگرایانه از مارکسیسم،بسیار مخالف اسـت و تـمایل به تفسیرهایی دارد که به نقش اسـاسی انسان در تغییر تاریخی تـأکید دارنـد.وی با کمونیسم مخالف اسـت،امـا نه به این خاطر که همه چیز را به اقتصاد تقلیل میدهد،بل بـه ایـن دلیل که یک جبرگرایی انـعطافناپذیر را در دل خـود دارد(اسـتریناتی،1380:219).
گرامشی از نظر مـعرفتشناسی،مـخالف مارکسیسم کلاسیک است کـه افـکار و اندیشه بازتاب زیربناست یا فرهنگ وایدئولوژی، بازتاب شرایط تولیدی و مادی است.وی معتقد است فـرهنگ،اسـتقلال نسبی دارد و تکامل افکار و اندیشهها یا روبـناهای فـکری، میتواند هـمزمان هـم شـیوهی تولید و هم روبناهای فـکری جامعه را تغییر دهد.
از نظر گرامشی،مبارزات طبقاتی،تابعی از شکست و پیروزی است.یعنی نمیتوان آنها را صـرفا در حـد مبارزاتی عینی و اقتصادی
کتاب ماه علوم اجتماعی » دوره جدید، تیر 1388 - شماره 16 (صفحه 103)
(تصویرتصویر) تقلیل داد؛زیـرا هـمواره طـبقه بـا نـظرات و ایدئولوژی سروکار دارد.
گـرامشی در انـتقال از جبرگرایی اقتصادی مارکس به مواضع جدیدتر،نقشی اساسی داشت.وی به مارکسیستهای جبرگرا، تقدیرگرا و مکانیکی انتقاد داشـت.او مـقالهای بـه نام انقلاب علیه سرمایه نوشت و اندیشهی تـحولات تـاریخی خـودبهخودی را رد کـرد.گـرامشی عـقیده داشت که برای تحقق انقلاب،باید دست به عمل زد و این کار مستلزم آگاهی از موقعیت خود و نظامی است که در آن زندگی میکنیم.هرچند گرامشی اهمیت عوامل ساختاری چون اقـتصاد را قبول داشت ولی آن را برای انقلاب تودهها کافی نمیدانست.او اعتقاد داشت که تودهها برای انقلاب به یک ایدئولوژی انقلابی نیاز دارند،در کل گرامشی نقش مهمی در برتری مقولهی فرهنگ و ایدئولوژی در برابر زیرساختهای اقـتصادی و مـادی داشت.همچنین گرامشی به یک رویکرد نخبه گرایانه اعتقاد داشت بهطوریکه،از نظر او روشنفکران افکار را تولید میکنند و آن را به تودهها بسط میدهند و به وسیلهی آنها این افکار را عملی میسازند.گرامشی نـیز مـانند لوکاچ بیشتر بر افکار عمومی تأکید داشت تا بر ساختارهای اجتماعی مانند اقتصاد. معمولا نام او را به همراه لوکاچ جزء دو نظریهپرداز مارکسیسم غربی مـیآید(هـالوب،1374:73).
هدف اصلی گرامشی از طرح مـفهوم هـژمونی این بود که چرا علیرغم آن که فاشیسم،آزادی ایتالیایها را محدود کرده است، باز هم موسولینی فاشیست،تا این حد از محبوبیت عمومی برخوردار است(مهدیزاده،1379:30).آراء گـرامشی در طـول زمان دستخوش تغییر و تـحول شـدهاند و این نشاندهندهی سیر تکاملی اندیشههای وی است.بهطوری که در اوایل دوران اقامت خود در تورین و در حولوحوش جنگ جهانی،او سینما را رد میکند و آن را نوعی تقلید فرهنگی میداند که برای کنترل و مهار هژمونی طراحی شده اسـت.ولی در سـال 1930 در کتاب معروف خود«یادداشتهای زندان»سینما را برخوردار از توان تکنولوژیکی میداند که برای مقابله با هژمونی بسیار مفید است.در واقع اتخاذ تکنولوژیهایی چون سینما در فرآیند مبارزه است که تفاوت گرامشی را بـا افـراد مکتب فـرانکفورت مشخص کند.
از لحاظ روش،باید گفت که مفروضهی اصلی روششناختی او اصالتدادن به واقعگرایی(رئالیسم)است؛«او چون روشـنفکری که نه به حفظ،بل به تغییر وضع موجود متعهد اسـت،بـرخلاف بـسیاری از استراتژیهای ریشهای،نقطهای عزیمت بیواسط،خود را،آنچه که هست قرار میدهد و نه آنچه که باید یا مـیتوان بـاشد.»(هالوب،1374:173).
از نظر گرامشی سیستم تولیدی از نظر تاریخی در وجود دو طبقه مشخص میشود؛طبقهی سـرمایهدار کـه مـالک ابزار تولید است
کتاب ماه علوم اجتماعی » دوره جدید، تیر 1388 - شماره 16 (صفحه 104)
و طبقهی کارگر که در خدمت اولی قرار گرفته و با رشتههای دستمزد و هراس از گرسنگی مـرگآور،به بند کشیده میشود.» (گرامشی،کارگر کارخانه:1)
هژمونی و جامعهمدنی
هژمونی؛مفهومی است کـه بیش از پیش،هگلگرایی گـرامشی را نـشان میدهد.از نظر گرامشی،هژمونی جدا از اعمال زوری است که توسط قوای دولت انجام میشود.طبقهی حاکم ممکن است اجماع بر سر قدرت خود را از طریق وسایل ایدئولوژیک تأمین کند.
او خواهان این مسئله است کـه چگونه در جوامع سرمایهداری،برخی از روشنفکران به سود سرمایهداران عمل کرده و توانستهاند رهبری فکری و موافقت توده را به دست آورند و نهایتا به مرحلهای برسند که مردم باور داشتهباشند که بر خود حکومت مـیکنند.
از نـظر گرامشی روشنفکر کسی است که در جامعه،فرهنگ و ایدئولوژی تولید میکند و به چند دسته تقسیم میشود:
1.روشنفکر ارگانیک:این روشنفکرها که گرامشی خود را نیز یکی از آنها برمیشمارد،در زمینههای فرهنگی،سیاسی و اقـتصادی فـعالیت داشته و به طبقه،آگاهی همگون میبخشند.در واقع اینها حلقهی رابط میان فلسفه و مردم هستند و هدف نهایی آنها ایجاد وحدت فرهنگی و اجتماعی به منظور جوشخوردن ارادههای فردی است که در حـالت کـنونی خود ناهمگون هستند.نهایتا روشنفکر ارگانیک را میتوان با مفهوم ایدئولوژی برخاسته از دل مردم برابر دانست.
2.روشنفکر سنتی:روشنفکرانی هستند که نمایندهی مواضع اخلاقی و ایدئولوژی طبقه حاکم بوده و خود در خدمت بـسط و تـرویج سـلطهی طبقهی حاکم از طریق هژمونی عـمل مـیکنند و شـامل هنرمندان،فیلسوفان و شاعران میشود.
3.روشنفکر عام:از نظر گرامشی تمام مردم،روشنفکر(عام)هستند ولی همهی آنها،نقش روشنفکران در جامعه را ایفا نمیکنند. عـنوان روشـنفکر نـه فقط شامل ایدئولوگها و فیلسوفان است،بلکه فعالان سـیاسی،فـنکاران صنعتی،متخصصان حقوقی و غیره را نیز دربر میگیرد،از طرفی همهی مردم نوعی روشنفکرند.البته تحلیل گرامشی دربارهی انواع روشنفکر عـمدتا بـه اوضـاع ایتالیا و سیاست داخلی و خارجی آن در دهههای نخست قرن بیستم مربوط مـیشود و به طور قطع نمیتوان آن را به مقاطع دیگر تعمیم داد.
از نظر گرامشی لازمهی هژمونی،جامعهی مدنی است و آن را در برابر دولت سرکوبگر قـرار مـیدهد.گـرامشی از ایستگاههای تلویزیونی،خانواده،مدرسه،کلیسا،روزنامهها و غیره،به دستگاههای هژمونی یـاد مـیکند که افراد را به جای سرکوب،به قدرت حاکم پیوند میدهند.از نظر وی،سرکوب و تحکم به دولت اخـتصاص دارد،ولی هـژمونی مـخصوص جامعهی مدنی است.(اندرسون ،1383؛53)گرامشی مطبوعات را یکی از دستگاههای هژمونیک میداند که در خـدمت طـبقهی حـاکم،برای ایجاد اجماع بر سر قدرت هستند.
وقتی مفهوم هژمونی را با ایدئولوژی مقایسه کـنیم،مـیبینیم کـه ایدئولوژی،ماهیتی ایستا دارد،درحالیکه هژمونی دارای خاصیت و طبیعتی پویا و دینامیک است.
از نظر گرامشی،هژمونی یـعنی تـولید رضایت و اجماع فرهنگی.به عبارت دیگر هژمونی به معنای نوعی رضایت خود سـاخته و خـودانگیخته اسـت.برخلاف ایدئولوژی که حالتی از بالا به پائین،زورمندانه،همراه فریب و نیرنگ دارد،اما هژمونی آنـچنان در تـمام ابعاد زندگی روزمرهی انسانها تنیده میشود که در قالب عقل سلیم در میآید.مجموعهای از عـرف،عـادات،راهـرفتن،حرفزدن، سلیقه،رسوم و غیره که همگی میتواند قالبی هژمونیک داشته باشند و افراد متوجه نشوند کـه در سـیطرهی هژمونی قرار دارند. ایدئولوژی بعدی سیاسی دارد ولی هژمونی برخلاف آن دارای بعدی فرهنگی است.از طـرفی بـراساس مـفهوم ایدئولوژی آلتوسری، امکان مقاومت و مبارزه وجود ندارد،اما گرایشی معتقد است که هژمونی ترکیبی از سـلطه و مـقاومت اسـت.
در تفاوت هژمونی با مفهوم ایدئولوژی،میتوان به مطلب زیر توجه کرد:
«غـرض گـرامشی از کاربرد لفظ هژمونی،معمولا نشاندادن راههایی است که قدرت حاکم به مدد آنها اجماع متابعان خـود را نـسبت به حاکمیت تأمین میکند-هرچند راست است که گرامشی گاهگاه این اصـطلاح را بـه کار میگیرد تا هم اجماع و هم زور را بـا یـکدیگر دربـر گیرد.از این رو تفاوتی بیواسطه با مفهوم ایـدئولوژی وجـود دارد.زیرا روشن است که ایدئولوژی ممکن است به
کتاب ماه علوم اجتماعی » دوره جدید، تیر 1388 - شماره 16 (صفحه 105)
(تصویرتصویر) زور تحمیل شود.برای نـمونه،کـارکردهای ایدئولوژی نژادپرستی را در آفریقای جنوبی در نـظر بـگیرند.اما هـژمونی در عـین حـال، مقولهی گستردهتری از ایدئولوژی است:هژمونی دربـر گـیرندهی ایدئولوژی است،اما کاهشپذیر به آن نیست.»(ایگلتون:1381، 179-178)
ویلیامز در بحث خود راجع بـه گـرامشی،به خصلت پویایی هژمونی در مقابل مـفهوم ضمنی بالقوه و ایستای ایـدئولوژی اذعـان دارد. هژمونی دستاوردی همیشگی نیست و هـمواره بـه اصلاح و تجدید و دفاع احتیاج دارد،پس هیچگاه از مبارزه جدا شدنی نیست.
هژمونی:تعادلی پویا
هـژمونی بـه وضعیتی اشاره دارد که در آن،ائتلافی مـوقت از بـرخی گـروههای اجتماعی میتواند بـه اقـتدار اجتماعی تام آنها بـر سـایر گروههای فرودست منجر شود.اعمال این اقتدار صرفا از طریق کاربرد زور یا تحمیل مستقیم افـکار حـاکم نیست،بلکه از راه تأمین رضایت و شکلدادن بـه آن اسـت.تا آنـکه قـدرت طـبقات مسلط،هم مشروع و هـم طبیعی جلوه کند.هژمونی را تنها تا زمانی میتوان حفظ کرد که طبقات مسلط،در شکلدادن بـه هـمهی تعاریف رقیب،در چارچوب موردنظر خودشان مـوفق بـاشند؛یـعنی بـاید هـمواره سعی در دائمی و طـبیعی جـلوهدادن آن داشته باشند.
گرامشی اضافه میکند که قدرت هژمونیک دقیقا به این دلیل که به رضـایت اکـثریت تـحت سلطه نیاز دارد،هرگز نمیتواند بهطور دائمی از سـوی ائتـلاف واحـدی از«پارهـهای طـبقه»مـسلط اعمال شود.به عبارت دیگر،هژمونی جهان شمول نیست و به حکومت همیشگی و مداوم یک طبقهی خاص،تفویض نشده است.هژمونی باید تأمین،باز تولید و حفظ شود.هـمانگونه که
کتاب ماه علوم اجتماعی » دوره جدید، تیر 1388 - شماره 16 (صفحه 106)
گرامشی گفته،هژمونی یک تعادل پویا (moving equilibrium) است که روابط نیروهای مساعد یا نامساعد،بر این یا آن گرایش را دربر میگیرد(دورینگ:391).
حفظ و تداوم هژمونی از سوی جامعهی مدنی،نیازمند این اسـت کـه گروههای حاکم به گروههای تابع خود،امتیازاتی از قبیل دستمزد،امتیازات رفاهی،بیمه و خدمات و غیره،بدهند.بنابراین در یک جامعهی هژمونیک،میزان بالایی از اجماع و وفاق و ثبات اجتماعی وجود دارد و طبقات تحت سـلطه از آرمـانها و ارزشهایی حمایت میکنند که موردنظر طبقهی مسلط است و آنها را به ساختار قدرت در جامعه پیوند میزند.بدینسان در جوامع سرمایهداری با ثبات امروز،طبقهی حـاکمه دارای هـژمونی ایدئولوژیک است.از طرفی گرچه واقـعیت هـژمونی اخلاقی-سیاسی است،اما باید اقتصادی هم باشد و بر نقش مهم گروه رهبریکننده در هستهی مهم فعالیتهای اقتصادی استوار باشد.»(استریناتی،1380:224)
فرهنگ از دیدگاه نظریهی هـژمونی،هـستی ثابتی ندارد و متأثر از مـبارزات و مـنازعات جاری است؛ازاینرو،فرهنگ توده، حوزهی برخورد بین نیروهای مسلط و تحت سلطه در جامعه است.یعنی،دیالکتیکی بین حوزهی تسلط و حوزهی مقاومت در فرهنگ وجود دارد.بنابراین،طبق نظریهی هژمونی،فرآوردههای فرهنگی بـرخلاف مـکتب فرانکفورت تک معنی،دربسته،تحمیلی و صرفا به عنوان ابزار سلطه نیستند،بلکه آمیزهای از جریانات فرهنگی از بالا به پایین،تحمیلی،خودجوش،سلطهگرایانه و مقاومت آمیز به شمار میروند(بشیریه،1379،32-31)از این چشمانداز،فـرهنگ عـامه را میتوان بـرجسب کشمکش و مجادله بر سر هژمونی،در درون مؤسسات جامعهی مدنی تعریف کرد(استریناتی،1380:227).
در واقع تحت تأثیر نظریهی هژمونی گـرامشی بود که نگرش هرمنوتیکی به فرهنگ تودهای شکل گرفت.مطالعات جـان فـیسک در مـورد فرهنگ تودهای که بر قدرت تمیز مصرفکننده،تعبیر و تفسیر،لذت و مقاومت مردم در مقابل فرهنگ تأکید دارد،از چنین دیدگاهی مـشتق شـده است(بشیریه،1379:33-32).
نظریه هژونی،گرامشی و احزاب
یکی از مفاهیم و ارکان اصلی جامعهی مدنی،احـزاب اسـت.نـظریهی هژمونی،احزاب را مدرسهی زندگی مدنی میداند و عقیده دارد که آزادی،عملا در شکلگیری احزاب باید تبلور یابد.
عـناصر تشکیلدهنده و علل تداوم حیات احزاب عبارتاند از:
اخلاق(قدرت مقاومت در برابر تمایلات ناشی از فـرهنگ کهنه)
شرافت(تصمیم خـللناپذیر،جـهت پشتیبانی از فرهنگ و زندگی نو)
لیاقت(آگاهی به عمل در راه آرمانی والا)(گرامشی،دولت و احزاب:1)
انتقادات وارد به نظریه هژمونی
زورگویی در یک جامعه میتواند علیه گروهی خاص و در جهت رضایت گروهی دیگر انجام شود.در این حالت،زورگـویی به نحو شروع و سیطرهی طلبانه از سوی نمایندگان دولت،بکار برده میشود،پس همواره زورگویی در مقابل هژمونی قرار ندارند.
مسئلهی دیگر،محدودکردن هژمونی به جامعهی مدنی و سرکوب به دولت است.اینکه حتی در جوامع مدنی و نـهادهای شـاخص آن مانند پارلمان نیز میتوان قوانین سرکوبگرانهای را تصویب کرد،درحالیکه خود پارلمان از مظاهر و مصادیق جامعهی مدنی به شمار میرود.
نظریهی هژمون،تعادل پویا و همیشه در حال تغییر و تحول است.هژمونی در مقایسه،مـثل یـک بازی فوتبال است که فقط یک تیم میتواند پیروز میدان باشد،ولی در عمل و در جوامع هژمونیک،اغلب این تعادل دیده نمیشود و همواره یک طرف برنده است که همیشه همان طـبقهی حـاکم است.مگر اینکه یک تحول انقلابی گسترده رخ دهد که در طی آن جایگاه طبقهی مسلط و طبقهی تحت سلطهی هژمونی،تغییر کند؛یعنی بازگشت به الگوی عقاید حاکم.
انتقاد دیگری که بـه گـرامشی وارد شـده است،مسئلهی ذاتگرایی است.یـعنی ایـنکه گـرامشی اصل و مبنا را طبقه قرار میدهد، طبقه است که در جامعه،اعمال قدرت کرده،ارزشها و افکار خود را ترویج میکند.بنابراین منتقدان معتقدند کـه انـدیشههای گـرامشی به نوعی ذات گرایی ختم میشود.به عبارت دیـگر،طـبقهی کارگری را میتوان تصور کرد که به جای اینکه به دنبال منافع
کتاب ماه علوم اجتماعی » دوره جدید، تیر 1388 - شماره 16 (صفحه 107)
(تصویرتصویر) خود باشد،به دنبال منافع طبقهی سـرمایهدار اسـت.یـعنی طبقهی کارگری که به حزب محافظهکار رأی میدهد.
در مارکسیسم کلاسیک گـفته میشد که طبقه،دچار آگاهی کاذب شده است و منافع خود را تشخیص نمیدهد و بدین ترتیب مشکل را حل میکردند.ولیـ دو نـفر بـه نامهای لاکلائو و موفه معتقدند که چیزی به نام گفتمان سیاسی وجـود دارد کـه واسطهی بین طبقه یا وضعیت اجتماعی و رویه و کردارهای فرد در جامعه است.لاکلائو و موفه معتقدند که یـک وضـعیت سـاختاری و یک موضوع ذهنی وجود دارد.وضعیت ساختاری یعنی مجموعهی شرایط و وضعیت عینی،اقـتصادی،اجـتماعی،فـرهنگی و سیاسی که یک فرد در جامعه دارد و موضوع ذهنی به معنای گفتمان سیاسی حاکم بر انـدیشهی فـرد اسـت.این دو معتقدند که موضوع ذهنی و وضعیت ساختاری افراد الزاما با یکدیگر همخوانی ندارند،یـعنی فـردی با وضعیت ساختاری طبقهی کارگر میتواند موضع ذهنی،متناسب با طبقهی سرمایهدار داشـته بـاشد دو نـفر با وضعیت ساختاری متضاد میتوانند موضع گفتمانی مشابهی داشته باشند و بالعکس.پس بین وضعیت سـاختاری و مـوضع ذهنی افراد،یک رابطهی ذاتی وجود ندارد و این همان چیزی است که گـرامشی از آن غـفلت کـرده بود.لاکلائو و موفه بدین ترتیب مشکل ذلتگرایی در نظریهی هژمونی گرامشی را حل کردند.
نهایتا گرامشی و طـرفداران او بـه ناچیز شمردن اهمیت عوامل اقتصادی مانند تولید مادی و توجه بسیار به فـرهنگ و بـه طـور کلی روساخت متهم شدهاند.آنها به فرهنگباوری یا Culturalism و توجه فراوان به عوامل فرهنگی و ایدئولوژی و هـمچنین عـدم تـوجه به عوامل اقتصادی و خیلی انتزاعی و ایدهآلیستی فکرکردن متهم شدهاند.
به نظر مـن نـظریهء هژمونی،به علت ارزش دادن به مفهوم مبارزه و مقاومت در برابر فرهنگ سلطه،از اهمیت فوق العادهای برخوردار است.هـمچنین در ایـن نظریه چرخشی در اهمیتدادن به فرهنگ،دیده میشود که به روبنا استقلال و خـودمختاری مـیدهد و اهمیت فرهنگ و ایدئولوژی را انکار نمیکند.
این دو عـامل سـبب شـده است که این نظریه،جایگاه خود را بـعدها در بـین نظریههای متفکران مکتب فرانکفورت مثل ریموند ویلیامز،بنت و غیره،بیابد و نظریهای کارآمد مـحسوب شـود.
اگر نیک بنگریم حتی امـروز در بـرخی جوامع هـم مـیتوان نـظریهی هژمونی را به وضوح مشاهده کرد و ایـن نـشان از تعمیمپذیری و کاربردی بالای این نظریه دارد.
کتاب ماه علوم اجتماعی » دوره جدید، تیر 1388 - شماره 16 (صفحه 108)
منابع و مأخذ:
استریناتی،دومینیک،1380،مقدمهای بر نـظریههای فـرهنگ عامه،ترجمه ثریا پاکنظر،تهران،انـتشارات گام نو،چاپ اول
انـدرسون،پری،1383،مـعادلات و تنافضات آنتونیوگرامشی،ترجمه شاپور اعـتماد،تـهران،انتشارات طرح نو،چاپ اول
ایگلتون،تری،1381،درآمدی بر ایدئولوژی،ترجمه اکبر معصومبیگی،تـهران،نـشر آگه،چاپ اول
بشیریه،حسین،1383،تـاریخ انـدیشههای سـیاسی در قرن بیستم،تـهران،نـشر نی،چاپ پنجم
بـشریه،حـسین،1379،نظریههای فرهنگ در قرن بیستم،تهران،انتشارات مؤسسه فرهنگی آینده پویان،چاپ اول
جانسون،لزلی،1378،منتقدان فـرهنگ،تـرجمه ضیاء موحد،تهران،انتشارات طرح نـو،چـاپ اول
دورینگ سـایمن،1378،مـطالعات فـرهنگی،ترجمه حمیرا مشیرزاده،تـهران:موسسه فرهنگی آینده پویان
ریترز جورج،1381،نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر،ترجمه محسن ثلاثی،تهران،انتشارات عـلمی،چـاپ ششمـ
فیوری،جوزپه،1360،آنتونیوگرامشی؛زندگی مـردی انـقلابی،تـرجمه مـهشید امـیرشاهی،تهران،انتشارات خـوارزمی،چـاپ اول
گرامشی،آنتونیو،1356،برگزیدهای از آثار آنتونیو گرامشی،کارگر کارخانه،ترجمه روبرت هاکوپیان،ایتالیا،انتشارت بابک
گرامشی،آنـتونیو،1356،بـرگزیدهای از آثـار آنتونیو گرامشی،دولت و احزاب،ترجمه روبرت هاکوپیان،ایـتالیا،انـتشارات بـابک
گـرامشی،آنـتونیو،1383،دولت و جـامعهمدنی،ترجمه عباس میلانی،تهران،نشر اختران،چاپ اول
مهدیزاده،سید محمد،1379،«مطالعات فرهنگی:رهیافتی انتقادی به فرهنگ و جامعه نو»،فصلنامه رسانه،بهار 1379،سال یازدهم،شماره اول.
هالوب،رناته،1347،آنـتونیوگرامشی،فراسوی مارکسیسم و پسامدرنیسم،ترجمه محسن حکیمی،تهران،نشر چشمه،چاپ اول