مطالعات فرهنگی و رسانه
مطالعات فرهنگی و رسانه

مطالعات فرهنگی و رسانه

رسانه رسانه

نظریه روانکاوی زیگموند فروید



فروید : سرکوب زندگی جنسی انسان و کنترل میل به پرخاشگری انسان، از ملزومات تمدنی است که ما در چمبره آن گرفتاریم


مقدمه :

نظریه روانکاوی (psychoanalysis theory) زیگموند فروید یک دیدگاه جامع و فراگیر است که تمام جنبه های مختلف شخصیت را از زمان پیدایش تا درمان اختلالات شخصیت شامل می شود. این نظریه رشد کودک را طی گذر از مراحلی که هر کدام از آنها روی یکی از اندام های مختلف بدن تکیه دارد، تفسیر می کند. در طی دوره ای که در آن کودک با والد همجنس خود رقابت دارد قسمت اعظم شخصیتش شکل می گیرد.
شخصیت از سه سطح آگاهی(consciousness) تشکیل شده است و به سه قسمت تقسیم می شود: نهاد، خود و فراخود (نهاد، من و من برتر)، که هر کدام از این قسمتها وظایف متفاوتی دارند. خود وظیفه مدیریت سیستم را به عهده دارد، یعنی، به وسیله مکانیزم های متعددی می تواند در برابر اضطراب که نشانگر تهدیدهای نامتعادل و ناهماهنگی بین این سه جزء شخصیت و دنیای خارج است، دفاع کند.
اختلالات(disorders) روانی زمانی ظاهر می شوند که خود نتواند به مسئولیت هایش عمل کند، به عبارت دیگر، نتواند بین سه جزء شخصیت تعادلی ایجاد کند. فروید این اختلالات روانی را با روانکاوی درمان می کرد. روانکاوی، یعنی، صحبت آزادانه بیمار درباره هر چیزی که به ذهنش خطور می کند و از این طریق درمانگر (therapist) می تواند با فراخواندن تعارضهای مزاحم از سطح ناهشیار به سطح آگاهی و هشیاری به بیمار کمک کند. نظریه روانکاوی، ضعفها و تواناییهایی را داراست. از جمله نقاط ضعف این نظریه این واقعیت است که از زمانی که فروید نظریه خودش را ارائه داده تقریباً صد سال می گذرد.

یک نظریه جامع :

ما بررسی خود را در مورد مفهوم سازی (conceptualization) از شخصیت، با نگاهی به کار زیگموند فروید(۱۹۳۹-۱۸۵۶) کسی که نظریه روانکاویش منبع جامع مطالعه شخصیت بوده و هست، آغاز می کنیم. نظریه روانکاوی فروید شامل رشد، ساختار و عملکرد شخصیت هم در افراد طبیعی و هم در افراد غیرطبیعی است. ما فرصتی خواهیم داشت که نگاهی انتقاد آمیز به کار فروید بیندازیم، ولی در ضمن نمی توان منکر عظمت موفقیت های فروید شد. رساله فروید نگرش ما را نسبت به طبیعت انسان و حتی به خود فرهنگ غربی تغییر داد. رمانها، نمایش ها، فیلم ها، نظام های تعلیم و تربیت، تحلیل های تاریخی، بیوگرافی ها، سیستم های تبلیغاتی، نحوه صحبت کردن با دیگران، شیوه تربیت فرزندان و حتی درمان اختلالات بیماران روانی که چه تایید بکنیم و یا تایید نکنیم، در تمام زمینه های مذکور، نشان خارق العاده بودن مغز زیگموند فروید را می توان مشاهده کرد.

کوپرنیک، داروین، مارکس و اینشتاین، همگی مانند فروید انقلابی عظیم در شیوه تفکر ما در مورد جهان و خودمان به وجود آوردند.

غرایز (instincts)، تعادل حیاتی (homeostasis) و لذت جویی (hedonism) :

زمینه تجربی فروید در طب بدیهی و روشن است. فروید انسان را به صورت یک ارگانیسم بیولوژیکی می داند که دارای نیازهای اولیه جهت ادامه زندگی و بقای نوع است. این نیازها، اغلب غرایز نامیده می شوند. و همین غرایز منبع تنشهایی است که باید کاهش یابند. چون ما طوری خلق شده ایم که دائما به دنبال یک حالت توازن یا بهترین میزان به نام تعادل حیاتی هستیم. تنش، این توازن و تعادل را به هم می زند و حالت ناراحت کننده ای را به وجود می آورد که ما مایلیم آن را به شکلی از بین ببریم. یکی دیگر از ویژگی های اساسی انسان لذت جویی است که باعث می شود ما همیشه به دنبال خوشی باشیم و از درد و ناراحتی اجتناب کنیم.

الگوی هیدرودینامیک (hydrodynamic)، لیبیدو (libido) و اهمیت جنس

فروید تحت تاثیر فیزیک و روان شناسی زمانه و دوران خود بود. بسیاری از فرضیه هایش نشانگر این امر است که او مدل خود را بر پایه هیدرودینامیک ها، علم سیالات قرار داده بود. فروید ادعا می کرد که تمام اعمال ما، چه فیزیکی، چه روانی، چه معطوف به هدفی یا صرفاً تفکر درباره آن، احتیاج به نیرو دارند. فروید به انسان به عنوان یک سیستم بسته نگاه می کرد که دارای مقداری نیرویی ثابت و محدود است که اگر آن نیرو را در فعالیتی خاص مصرف بکند، نیرویی برای فعالیت های دیگر نخواهد داشت. اعتقاد داشتن به این امر، وجود داشتن نیرو در داخل یک سیستم، منجر به این مسأله شد که فروید توانست نظریه روان پویشی(psychdynanic theory ) خود را شکل دهد.
فروید نیروی مورد نیاز برای تفکر، تخیل یا خواب دیدن را لیبیدو نامید. که این لغت یک کلمه لاتین به معنی هوس(desire) یا شهوت است. همین امر منعکس کننده تاکیدی است که فروید بر غریزه جنسی(sexual) دارد. با این که فروید وجود نیازهای فیزیولوژیکی دیگر را قبول داشت با این حال، بیشترین اهمیت را به غریزه جنسی می داداین تاکید او احتمالاً ناشی از مشاهدات وی در تجربه های بالینی اش است. چون اکثر بیمارانش مشکلاتی داشتند که ریشه در یکی از مسائل جنسی داشت.

رشد روانی – جنسی ( psychosexual development)

فروید سرچشمه لیبیدو و غریزه جنسی را در پوست، مخصوصاً در غشای مخاطی می دانست. غشای مخاطی در سطح بدن که در تماس با محیط خارجی است، وجود دارند. آنها بسیار حساس اند و تحریک آنها باعث ایجاد حالات خوشایندی می شود. فروید به آنها به نام مناطق شهوتزا اشاره می کند. مناطق شهوتزا نقش بسیار مهمی در مفهوم سازی فروید به سوی رشد و هدایت تکانه های(impulses) جنسی بازی می کنند. او رشد روانی- جنسی را بدین صورت توصیف می کند که آنها چهار مرحله را طی می کنند و هر کدام از طریق یک نقطه مشخص ناحیه شهوتزای متفاوت، احساس لذت را به وجود می آورند.

مراحل رشد :

مرحله دهانی(oral) ، که مربوط به سال اول زندگی کودک می شود، زمانی روی می دهد که مادر به کودک شیر می دهد. مرکز اصلی ارتباط مادر و کودک دهان است که کودک از این طریق احساس لذت می کند. مرحله بعدی که مربوط به دو سال بعد است، مرحله مقعدی(anal) نامیده می شود. در این مرحله، مرکز اصلی توجه تغییر می کند. چون مادر سعی می کند که دفع مدفوع کودک را از طریق آموزش توالت رفتن تحت کنترل در آورد و کودک از قرار معلوم از عمل دفع مواد زاید بدن احساس لذت می کند. از اوایل سال چهارم مجدداً مرکز اصلی توجه تغییر می کند. در این مرحله، منبع اصلی احساس لذت، لذت شهوانی(erotic) یا لذت جنسی است که از طریق برانگیختگی و تحریک آلت تناسلی حاصل می شود و این دوره به نام مرحله آلتی(phallic) شناخته شده است. پس از این مرحله، مرحله ای به نام دوره نهفتگی(latency) است که در آن به نظر می رسد غریزه جنسی آرام شده و سپس دوباره در دوران بلوغ وقتی که فرد وارد مرحله تناسلی می شود و بالغ می گردد، لذت جنسی و انگیزه های جنسی مجدداً آشکار می شوند.



  ادامه مطلب ...