مطالعات فرهنگی و رسانه
مطالعات فرهنگی و رسانه

مطالعات فرهنگی و رسانه

رسانه رسانه

ارسطو و فرونسیس (حکمت عملی)

ارسطو و فرونسیس (حکمت عملی)
مریم صمدیه, مجید ملایوسفی

چکیده

ارسطو نخستین فیلسوفی است که به صورت مفصل و مستقل مبحث فرونسیس یا حکمت عملی را در مرکز توجهخویش قرار داده و بدان پرداخته است. وی فرونسیس را از جمله فضایل عقلانی می­دانست که لازمه رسیدن به سعادت برای هر فرد و جامعه­ای محسوب می­شود. ارسطو در بیان جایگاه هستی شناختی فرونسیس آن را به جهت توجه به عمل متمایز از سایر فضایل عقلانی همچون اپیستمه، تخنه، عقل شهودی و سوفیا دانسته است. از نظر وی اپیستمه، عقل شهودی و سوفیا با تئوری سروکار دارند، در حالی که فرونسیس با پراکسیس و عمل سروکار دارد. وی هم­چنین فرونسیس را متفاوت از تخنه دانسته است در حالی که در تخنه نیز همچون فرونسیس با عمل سروکار داریم؛ اما عمل در تخنه از نوع پوئسیس و ساختن است حال آنکه فرونسیس به عنوان یک نوع معرفت جامع و کاربردی نه تنها اعمال زندگی روزمره را تعیین می­کند بلکه معرفت در فرونسیس هم­چنین به عنوان هدایت­گر و محاسبه­گر نیز عمل می­کند. افزون بر این عملی که در فرونسیس مدنظر است شامل مؤلفه­های متعددی همچون درک غایت، میل، سنجش و انتخاب عقلانی است. وی معتقد است که فرونسیس می­تواند چهارچوب­های ارزشمندی برای راهنمایی زندگی انسان ارائه دهد.
واژگان کلیدی

- فرونسیس - حکمت عملی - فضایل عقلانی - سنجش عقلانی ارسطو

 

  فصلنامة فلسفه و کالم اسالمیآینة معرفت دانشگاه شهید بهشتی، زمستان 69 Research Journal of Islamic Philosophy an Theology of Shahid Beheshti University ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( مریم صمدیه  مجید مالیوسفی  ارسطو نخستین فیلسوفی است که به صورت مفصل و مستقل مبحث فرونسیس یا حکمت عملی را مرکز توجه خویش قرار داده و بدان پرداخته است. وی فرونسیس را در سه حوزة ماهیت، مؤلفههای عمل فرونتیک و کارکردهای آن بررسی کرده است. ارسطو فرونسیس را از جمله فضایل عقالنی و اخالقی میدانست که الزمه رسیدن به سعادت برای هر فرد و جامعهای محسوب میشود. ارسطو در بیان جایگاه هستی شناختی فرونسیس آن را به جهت توجه به عمل متمایز از سایر فضایل عقالنی همچون اپیستمه، تخنه، عقل شهودی و سوفیا دانسته است. از نظر وی اپیستمه، عقل شهودی و سوفیا با تئوری سروکار دارند، در حالی که فرونسیس با پراکسیس و عمل. وی همچنین فرونسیس را متفاوت از تخنه دانسته است در حالی که در تخنه نیز همچون فرونسیس با عمل سروکار داریم؛ اما عمل در تخنه از نوع پوئسیس و ساختن است حال آنکه فرونسیس به عنوان یک نوع معرفت جامع و کاربردی نه تنها اعمال زندگی روزمره را تعیین میکند بلکه معرفت در فرونسیس همچنین به عنوان هدایتگر و محاسبهگر نیز عمل میکند. افزون بر این عملی که در فرونسیس مدنظر است، مؤلفههای متعددی همچون درک غایت، میل، سنجش عقالنی و پروهایرسیس یا انتخاب عقالنی است. وی معتقد است که فرونسیس میتواند چارچوبهای ارزشمندی برای راهنمایی زندگی انسان ارائه دهد. ارسطو، فرونسیس، حکمت عملی، فضایل عقالنی، سنجش عقالنی.  دانشجوی دکتری فلسفه و کالم اسالمی دانشگاه بینالمللی امام خمینی com.yahoo@samadieh65  عضو هیئت علمی گروه فلسفه و حکمت اسالمی دانشگاه بینالمللی امام خمینی com.yahoo@mollayousefi فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________ مقدمه فرونسیس )phronesis )یا حکمت عملی )wisdom practical )یعنی تفکر دربارة علمی که رهنمون انسان به سوی عمل باشد، از جمله مباحثی است که پیشینة فلسفی بس طوالنی دارد. سابقة چنین بحثی به فیلسوفان پیشاسقراطی و حتی شعرایی همچون هومر برمیگردد. در اودیسة هومر، حکمت به عنوان زیرکی ماهرانة اولیس که با مکر و حیله همراه است، نشان داده شده است. در واقع حکمت در اولیس در تالش وی برای کسب قدرت نشان داده شده که برای کسب چنین قدرتی متوسل به دروغ، استهزاء و حتی فریب نیز میشود. این مفهوم از حکمت در تاریخ تفکر یونانی با عنوان مِتیس )metis )شناخته میشود. مِتیس یا هوش فریبکارانه در زندگی معنوی و اجتماعی یونانیان نقش بسزایی داشته و میتوان آن را مترادف با زندگی عاقالنه دانست که در مبارزه برای کسب قدرت ضرورت مییابد. با توجه به چنین مفهومی از حکمت به نظر میرسد که محتوای حکمت هومری شامل توانایی سنجش دربارة راهکارها و وسایل الزم برای رسیدن به غایت مورد تمایل باشد )31- 28. p, Halverson .)این در حالی است که فرونسیس از نظر ارسطو به معنای توانایی رسیدن به غایتی ارزشمند و مناسب و نه صرفاً غایت مورد تمایل است. در واقع از دیدگاه ارسطو عالوه بر میل، عناصر و مؤلفههای دیگری نیز در فرونسیس نقش دارند که سازندة غایات ارزشمند هستند. در هراکلیتوس نیز حکمت- اعم از نظری و عملی- مورد توجه جدی قرار گرفته است. هراکلیتوس زمانی که از سعادت زندگی انسان سخن به میان میآورد، به حکمت و دانایی اشاره میکند که اساس آن سخن گفتن و حتی عمل کردن آگاهانه مطابق لوگوس است. وی بر این باور بود که سعادت انسان در این است که با تفکر و تعقل و پیروی از لوگوس سخن بگوید یا عمل کند و بدون تعقل سخنی بر زبان نیاورده و یا عملی را انجام ندهد. لذا میتوان حکمت هراکلیتوس را عمل مطابق قانون لوگوس دانست )25. p, Rommen)؛ اما این حکمتی که هراکلیتوس بدان قائل شده است چیزی نیست که انسان از بدو تولد داشته باشد بلکه بستگی به کوشش انسان دارد بهطوری که وی دستیابی به حکمت کامل را بسیار دشوار یا حتی فراتر از توانایی انسان دانسته است )144. p, Mckirahan.) سقراط نیز از جمله فیلسوفان بزرگی است که به بحث از حکمت عملی پرداخته، ولی آن را با اپیستمه )episteme )یا معرفت یکی دانسته است. در واقع اساس اعتقاد سقراط بر یکی بودن معرفت و فضیلت استوار است. وی معتقد است تمامی فضایل، انواعی از معرفت هستند؛ بنابراین ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( __________________________________________________________________________________________ 3 3 3 دانشهایی که رهنمون انسان به عمل هستند همان دانشهایی خواهند بود که رهنمون انسان به تحقیقات علمی هستند؛ اما چنین بینشی از اخالق و عمل، نهایتاً یک نوع معرفت بیش نخواهد داشت و آن معرفت علمی است و پیامد چنین تفکری این است که معرفت حاصل از تحقیقات صورت گرفته همچون تاریخ و هنر همان خصوصیات معرفت علمی را داشته باشد و حال آنکه .)Halverson, p. 26-27( نیست چنین افالطون نیز در کتاب جمهوری بحث حکمت را مورد توجه جدی قرار داده و آن را به عنوان ویژگی اصلی پادشاه فیلسوف دانسته است. در دیدگاه وی، حکمت در توانایی برای هدایت فعالیتهای روزمره پادشاه فیلسوف برای انجام خیر نشان داده شده است. افالطون در کتاب جمهوری به تعلیم و آموزش پادشاه فیلسوف برای درک ماهیت خیر و تمرین آن برای خود و جامعه سخن میگوید. در واقع حکمت در معنای افالطونی آن شامل معرفت دربارة آن چیزی است که واقعی، ابدی و تغییرناپذیر )یعنی صور یا مثالهای معقول( است. عالوه بر این افالطون معتقد است انسان حکیم شخصی است که فراتر از این جهان، تفکر و عمل کند و در دیدگاه خویش به سوی عالم معقول و مثال یعنی به درک و فهم صور خیر و زیبایی توجه داشته باشد؛ بنابراین حکمت افالطونی بیشتر بر درک و فهم اهداف ارزشمند و مطلوب استوار است بدون اینکه توجه کافی به تمرین چنین فهم و درکی داشته باشد )28-27. p, Halverson.) اما ارسطو نخستین فیلسوفی است که در مباحث خویش به بحث فرونسیس یا حکمت عملی به صورت مستقل پرداخته است. وی نفس انسانی را به دو جزء عقالنی و غیرعقالنی تقسیم کرده و معتقد است که آن جزء از نفس که واجد خرد هست هم میتواند موجودات تغییرناپذیر را مورد بحث قرار دهد و هم به موجودات تغییرپذیر نظر کند. ارسطو معتقد است با توجه به اینکه موجودات از لحاظ جنس با یکدیگر اختالف دارند لذا اجزای نفس نیز که با این موجودات سروکار دارند از لحاظ جنس متفاوت از هم هستند و هر جزء از نفس متناسب با موضوع شناسایی خود به شناخت دست مییابد. از دیدگاه ارسطو جزء عقالنی نفس خود به دو جزء علمی و حسابگر تقسیم میشود و بهترین حالت برای هر یک از این دو جزء، دست یافتن به فضیلت خاص متناسب با آن جزء است. عالوه بر این ارسطو فضایل نفس را به فضایل اخالقی )character of virtues‌)و فضایل عقالنی )virtues intellectual )تقسیم کرده است. وی چنین باور دارد که فضایل اخالقی از طریق عادت، فرد را به سوی عمل فضیلتآمیز سوق میدهند؛ عادتی که از طریق والدین و یا معلمان شخص به وی منتقل میشود؛ بنابراین فضایل اخالقی مطابق با آن فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________ جزء از نفس هستند که عقالنی نیست اما مطیع عقل است. در صورتی که فضایل عقالنی از طریق عقـل و استـدالل انسـان را به عمل فضیـلت آمیز رهنمون میشوند. ارسطو قائل به پنج نوع فضیلت عقالنی است که عبارتاند از:اپیستمه یا معرفت علمی)epistēmē/knowledge scientific،) تخـنه یـا فـن )technē/technique ،)نـوس یـا عقـل شهـودی )nous/intellect intuitive ،) سوفیا یـا حکـمت نظــری)sophia/wisdom theoretical )و فـرونسیــس یـا حکمـت عمـلی ؛)practical wisdom/phronēsis Aristotle, 2004, 1139a 1-19 and 1139b 18-21; Lloyd, p.224) بنابراین فهم جایگاه حکمت عملی در ارسطو منوط است به اینکه ماهیت اپیستمه، تخنه، نوس، حکمت نظری و حکمت عملی را بیان کرده و تمایز آنها را از هم مشخص کنیم تا بر اساس آن بتوانیم به شناخت درستی از حکمت عملی و مباحث مربوط به آن بپردازیم. اپیستمه یا معرفت علمی واژة episteme[ اپیستمه[ در ترجمه و شرح آثار ارسطو به معانی مختلفی چون معرفت علمی )knowledge scientific ،)علم )science )و معرفت )knowledge )به کار رفته است. دیوید راس و راجر کریسپ در ترجمة کتاب ششم اخالق نیکوماخوس آن را به معرفت علمی و دَوِتییِر در کتـاب مقـدمـهای بـر اخـالق فضیـلت آن را به معنـای علـم تـرجمـه کـرده است در نیز نِنورم دال(. Aristotle, 2004, 1139b 20/Aristotle, 2009, 1139b 23/ Devettere, p. 68( کتاب عقل عملی، ارسطو و ضعف اراده، آن را به معنای معرفت به کار برده است )163. p, 1984, Dahl .)به نظر میآید کاربرد عبارت معرفت علمی از میان معانی موجود دقیقتر و مناسبتر باشد؛ چرا که ممکن است به کار بردن واژههای معرفت و علم باعث خلط اپیستمه با علم به معنای علوم تجربی شود. ارسطو در خصوص ماهیت معرفت علمی و متعلقات آن چنین بیان میکند که اموری که متعلق معرفت علمی ما قرار میگیرند، اموری هستند که جز آنچه هستند نمیتوانند چیز دیگری باشند، یعنی اموری تغییرناپذیر هستند. وی بر این باور است که موضوع معرفت علمی، امور ضروریاند یعنی اموری که بالضروره وجود دارند و در نتیجه ازلی هستند؛ چرا که اموری که ضروری نیستند به محض اینکه از حیطه معرفت ما خارج شوند نسبت به بود و نبود آنها بصیرتی نخواهیم داشت. درحالیکه موجوداتی که وجودشان مبتنی بر ضرورت مطلق باشد، ازلی هستند و چنین موجوداتی دستخوش کون و فساد قرار نمیگیرند )29-22 1139b, 2004, Aristotle)؛ بنابراین از ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( __________________________________________________________________________________________ 5 5 5 دیدگاه ارسطو متعلقات معرفت علمی اموری هستند که ضروری و ابدیاند و نمیتوانند به وجود آیند یا از بین روند؛ یعنی اموری که قابل تعلیم و اثبات هستند و همچنین وابسته به اصول اولیهاند. در صورتی که موضوع حکمت عملی، عمل انسان است و عمل میتواند چیز دیگری جز آنچه هست باشد. بنابراین ارسطو حکمت عملی را متمایز از معرفت علمی دانسته است؛ چرا که موضوع حکمت عملی امور ممکن و تغییرپذیر هستند و حال آنکه موضوع معرفت علمی اموری ضروری و تغییرناپذیر. تخنه یا فن واژة techne[ تخنه[ توسط مترجمان و شارحان ارسطویی به معانی متعددی چون مهارت )skill،) مهارت فنی )skill technical ،)هنر )art ،)فن )technique )و حرفه )craft )بهکاررفته است. دیوید راس در کتاب ششم اخالق نیکوماخوس، آن را به art و راجر کریسپ آن را به skill ترجمه کرده است )23 1139b, 2009, ibid /21 1139b, 2004, Aristotle .)عالوه بر این دَوِتییِر در کتاب مقدمهای بر اخالق فضیلت آن را به skill ،آنتی کنی در فلسفة باستان خویش آن را به craft ، تَسیتر در خوانش اخالق ارسطو به معنای art ،کریسستوف در فضایل رواقی به معنای techniqueو پیتر باودن در فضیلت، اخالق و ارسطو آن را به معنای skill technical به کار برده است نظر به(. Devettere, p. 68/ ; Kenny, p. 42, Tessitore, p. 43/; Jedan, p. 66/; Bowden, p. 4( میآید از میان معانی موجود، واژة فن، ترجمة مناسبترو دقیقتری است. ارسطو در بیان ماهیت تخنه بین پوئسیس یا ساختن )poiēsis/making )و پراکسیس یا عمل )praxis/action )تمایز قائل شده و معتقد است که تخنه با ایجاد و ساختن و نه عمل سروکار دارد. وی معتقد است که در فرونسیس ما با عمل سروکار داریم و استعداد انجام عملی که به همراه قاعده باشد؛ اما در تخنه استعداد ایجاد و ساختن از روی قاعده مطرح است. بنابراین متعلق فرونسیس انجام عملی همراه باقاعده اما متعلق تخنه ساختن فعلی همراه باقاعده است. عالوه بر این از دیدگاه ارسطو هیچ فنی وجود ندارد که بااستعداد ایجاد و ساختن موافق با قاعده همراه نباشد. وی در خصوص تفاوت تخنه با معرفت علمی چنین بیان میدارد که متعلق تخنه یا فن اموری هستند که میتوانند چیز دیگری جز آنچه هستند باشند یا اشیایی که ساخته میشوند یا اعمالی که انجام میشوند؛ درحالیکه متعلق معرفت علمی اموری هستند که نمیتوانند چیز دیگری جز آنچه هستند باشند. ارسطو همچنین بیان میکند که فن پیوسته مربوط به صیرورت است و صاحب فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________ فن نیز در صدد یافتن راهی است که شیء مطلوب خود را در بین اشیایی که در خود بود و نبود دارند ایجاد کند؛ بنابراین مبدأ وجود در فن، هنرمند است و نه مصنوعی که هنرمند ساخته است. بنابراین تخنه به اموری که هستی و صیرورت در آنها ضروری است و همچنین به اموری طبیعی که مبدأ خودشان در خودشان است تعلق نمیگیرد. در واقع تخنه استعداد توانایی ساختن همراه با قاعدة صحیح و قلمرو آن مربوط به امور ممکن است )23-1 1140a, 2004, Aristotle.) ارسطو همچنین تخنه را متمایز از حکمت عملی دانسته و معتقد است که حکمت عملی با عمل انسان سروکار دارد و عمل انسانی از نوع ایجاد و ساختن نیست درحالیکه تخنه از نوع ایجاد و ساختن است؛ وی همچنین بیان میدارد که حکمت عملی استعداد یا ملکهای مطابق قاعده صحیح و عقل است که به انسان توانایی میبخشد تا در قلمرو امور خیر و شر به عمل بپردازد. عالوه بر این ارسطو حکمت عملی را از این جهت که غایت تخنه خارج از آن اما غایت عمل در خود آن قرار دارد متمایز از تخنه دانسته است. افزون بر این در زمینه تخنه، شخصی که با شناخت و عمد کاری نادرست انجام دهد بر کسی که به صورت غیرعمد کاری نادرست انجام دهد ترجیح دارد حال آنکه در قلمرو حکمت عملی عکس آن جاری است)30-3 1140b, ibid .)بنابراین از دیدگاه ارسطو حکمت عملی نه یک نوع تخنه است و نه یک نوع اخالق مبهم و ایستا بلکه همواره در حال تغییر است و شامل امور فردی و همچنین امور اجتماعی و فرهنگی نیز میشود. از دیدگاه ارسطو فعالیت انسان منحصر به سه حوزة پراکسیس، پوئسیس و تئوری است. ارسطو معتقد است چون فرونسیس معرفتی راهنما به سوی عمل است لذا سروکار آن با پراکسیس یعنی عمل است؛ اما تخنه از آنجایی که معرفتی راهنما به سوی ساختن اشیا است بنابراین مرتبط با پوئسیس است که عمل ساختن است؛ بنابراین فرونسیس معرفتی راهنما به سوی پراکسیس و تخنه معرفتی راهنما به سوی پوئسیس است. در واقع میتوان گفت ساختن در تخنه نیز یک نوع عمل است اما فرونسیس به عنوان یک نوع معرفت جامع و کاربردی نه تنها اعمال زندگی روزمره را تعیین میکند بلکه معرفت در فرونسیس همچنین به عنوان هدایتگر و محاسبهگر نیز عمل میکند. بنابراین ارسطو برای بیان جایگاه فرونسیس به عنوان نحوهای از معرفت بین پراکسیس و پوئسیس تمایز قائل شده و اولی را به معنای عمل انجام )doing of action )و دومی را به معنای عمل ساختن )making of action )دانسته است. در واقع ارسطو بدرستی توانسته بین انجام و ساختن عمل تمایز قائل شود چراکه انجام عمل در فرونسیس منوط به سنجش در شرایط و موقعیتهای خاص جهت رسیدن به غایتی ارزشمند و فضیلت آمیز است؛ اما پوئسیس شامل ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( __________________________________________________________________________________________ 7 7 7 توانایی ساختن اشیا برای رسیدن به غایت و کمال متناسب با آن اشیاست که از جمله آنها میتوان به معماری و آشپزی اشاره کرد )36-35. p, Halverson .) نوس یا عقل شهودی 1 واژة nous [ نوس[ به عنوان یکی از فضایل عقالنی در کتاب ششم اخالق نیکوماخوس توسط مترجمان و شارحان ارسطویی در معانی متعددی به کار رفته است. دیوید راس در ترجمة کتاب ششم اخالق نیکوماخوس و دال نورمِن در کتاب عقل عملی، ارسطو و ضعف ارادة خویش، آن را به عقل شهودی )reason intuitive )و راجر کریسپ نیز در کتاب ششم اخالق نیکوماخوس، (Aristotle, 2004, 1139b 21,ibid, 2009, 1139b است کرده ترجمه( intellect( عقل به را آن .(42: 1984, Dahl/24 عالوه بر این در جلد دوم کتاب تاریخ فلسفة راتلج و در کتاب افـالطونگـرایی هـایدگر از رالکـاوسـکی، به معنـای intelligence نیـز تـرجـمه شـده اسـت )29. p, Ralkowski/ 50. p, Furley .)افزون بر این در کتاب مقدمهای بر اخالق فضیلت دَوِتییِر، به معنای understanding ،در کتاب خوانش اخالق ارسطو از تَسیتر به معنای intelligence intuitive و همچنین در فرهنگ فلسفی بلکوِل به معنای intuition و reasoning intuitive به کار رفته است همچون دیگری واژههای همچنین(. Devettere, p. 68/; Tessitore, p. 43/; Bunnin, p. 216, 479( 2 thought‌ ،mind وactivity contemplative در ترجمة نوس به کار رفته است . در دیدگاه ارسطو نوس یک ویژگی نفسانی است که اصول و مبادی اولیه را درک میکند. وی نوس را از جمله فضایل عقالنی میدانست که متمایز با حکمت عملی است. ارسطو معتقد است در علم )science) یک سلسله احکام و قضایایی وجود دارد که مبتنی بر امور ضروری هستند و همچنین مبادی و اصولی وجود دارند که هر علمی از آن مبادی و اصول استنتاج میشود. چنین مبادی و اصول اولیه نمیتوانند موضوع معرفت علمی یا فن یا حکمت عملی باشند. چرا که موضوع فن و حکمت عملی اموری هستند که میتوانند چیز دیگری جز آنچه هستند باشند و موضوع معرفت علمی آن چیزی است که قابل استدالل است؛ بنابراین در دریافت این اصول و مبادی، معرفت علمی یا فن و یا حکمت عملی نمیتوانند یاریگر انسان باشند؛ لذا تنها نوس است که میتواند .)Aristotle, 2004, 1140b 34-48 and 1141a 1-10( کند یاری را انسان فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________ سوفیا یا حکمت نظری از دیدگاه ارسطو حکمت کاملترین نحوة معرفت است و حکیم و انسان واجد حکمت نه تنها باید نسبت به نتایجی که از مبادی به دست میآید شناخت داشته باشد، همچنین باید نسبت به حقیقت مبادی نیز آشنایی داشته باشد. از نظر وی حکمت به معنای عام به حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم میشود. وی تفاوت حکمت نظری و حکمت عملی را در این میدانست که انسان واجد حکمت نظری شخصی است که دارای نظر و رأی ثابت و الیتغیر است؛ اما حکیم و شخصی که واجد حکمت عملی است توجه خود را معطوف به امور متغیر و غیرثابت میکند. شخص حکیم )واجد حکمت عملی( کسی است که واجد نظر دقیق دربارة امور متغیری است که فرد راغب و عالقهمند بدانها است و تدبیر این چنین اموری به وی واگذار میشود (Aristotle, 2004, 1141a 18-20 and 28-33). از دیدگاه ارسطو حکمت نظری و عملی به عنوان فضایل قوای نفس محسوب میشوند. وی فرونسیس یا حکمت عملی را متمایز از حکمت نظری دانسته و معتقد است که حکمت نظری هیچ یک از مسببات خوشبختی انسان را مورد مطالعه قرار نمیدهد چرا که حکمت نظری در معرض صیرورت و امور تغییرپذیر نیست و واقعیات ثابت و ازلی را مورد بحث قرار میدهد؛ در صورتی که حکمت عملی به امور صحیح، زیبا و خیر برای انسان توجه دارد و چنین اموری، موضوعاتی هستند که یک آدم خوب فطرتاً به آنها دست مییابد. بنابراین حکمت عملی از جمله ملکاتی است که از منش آدمی است و لذا حکیم بودن انسان نیز به خاطر به دست آوردن فضایل است نه فقط به منظور شناسایی حقایق اخالقی. چرا که کسانی که واجد حکمت شدهاند تنها محتاج شناخت امور حکمت عملی نیستند. همان طور که داشتن علم طب به تنهایی به معنای .)Aristotle, 2004, 1143b 17-30( نیست تندرستی عالوه بر این حکمت عملی با امور انسانی یا اموری که درخور سنجش و تصمیم هستند ارتباط دارد و صاحب حکمت عملی شخصی است که تصمیم گیری خوب و سنجش صحیح اساس کار وی است؛ اما متعلق تصمیمات او نه امور ضروری و نه امور ممکنی است که دارای غایت قابل حصولی خارج از نفع باشند بلکه متعلق شناخت وی امور جزئی هستند؛ چرا که حکمت عملی با عمل سروکار دارد و عمل نیز با امور جزئی و منفرد مرتبط است؛ بنابراین موضوع حکمت نظری فقط کلیات است اما حکمت عملی عالوه بر کلیات با امور جزئی هم سروکار ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( __________________________________________________________________________________________ 6 6 6 دارد. امور کلی که حکیم واجد حکمت عملی باید بدانها معرفت داشته باشد شامل شناخت .)Aristotle, 2004, 1141b 11-30( هست رفتار کلی قواعد ماهیت فرونسیس واژة phronesis[ فرونسیس[ توسط مترجمان و شارحان آثار ارسطویی در معانی چون حکمت ارادی )wisdom will ،)حزم یا احتیاط )prudence ،)قیاس عملی )syllogism practical،) 3 استدالل عمـلی)reasoning practical ،)عقل عملی )reason practical ،)فهم مشترک عملی )sense common practical )و حکمت عملی )wisdom practical )به کار رفته است. دیوید راس و راجر کریسپ در ترجمة کتاب اخالق نیکوماخوس که مهمترین اثر وی در حوزة اخالق است، عبارت حکمت عملی را در ترجمة آن به کار بردهاند ,ibid ; 20 1139b, 2004, Aristotle( ;(23 1139b, 2009 اما تَسیتر در کتاب خوانش اخالق ارسطو و دَوِتییِر در کتاب مقدمهای بر اخالق فضیلت واژة احتیاط را به کار بردهاند )43. p, Tessitore/; 33. p, Devettere .)پیتر باودن در کتاب فضیلت، اخالق و ارسطو آن را به معنای فهم مشترک عملی، رالکاوسکی در کتاب افالطونگرایی هایدگر به معنای حکمت ارادی، دَوِتییِر نیز در مقدمهای بر اخالق فضیلت عبارت ‌.(Bowden, p.6/; Ralkowski, p. 30/; Devettere, p. 5( است برده کار به را عملی عقل 4 ارسطو در خصوص ماهیت فرونسیس یا حکمت عملی بیان میکند که آن، فضیلت جزء حسابگر نفس است. وی نفس را واجد دو جزء عقالنی و غیرعقالنی دانسته و در حوزة جزء عقالنی معتقد است که این جزء از نفس هم شامل شناخت موجوداتی میشود که مبادی آنها جز آنچه هست نمیتواند چیزی دیگر باشد )امور ضروری( و هم شامل شناخت امور ممکن میشود؛ بنابراین یکی از اجزای جزء عقالنی نفس، علمی یا نظری و جزء دیگر آن، جز حسابگر یا حاسب است که موضوع حکمت عملی نیزفضیلت همین جزء حسابگر است ,2004, Aristotle( .(19-1 1139a در واقع حکمت عملی از جمله فضایل عقالنی است که انسان را قادر میسازد تا به تفکری مناسب و شایسته در خصوص مسائل عملی دست یابد. حکمت عملی با این رویکرد در مقابل حکمت نظری قرار دارد که به انسان توانایی تفکری درست در خصوص مسائل علمی و نه عملی را میدهد. عالوه بر این ارسطو معتقد است شخص واجد حکمت نظری تنها میتواند در خصوص کلیات به بحث بپردازد حال آنکه شخص واجد حکمت عملی عالوه بر کلیات با جزئیات نیز سروکار دارد؛ چرا که حکمت عملی با عمل سروکار دارد و عمل نیز با جزئیات؛ فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________ بنـابراین سـروکار حکمـت عمـلی نه فـقط دربـاره کلیـات بلـکه همچنین در خصوص جزئیات نیزهست. از دیدگاه ارسطو بهترین راه برای بیان حکمت عملی این است که به مالحظه و مداقه صفات انسانهای واجد حکمت عملی بپردازیم. وی معتقد است از جمله صفات بارز در چنین اشخاصی این است که دربارة اموری که برایشان خیر و مفید است دست به انتخاب میزنند؛ اما انتخاب آنها دربارة نکات جزئی نیست بلکه آنها به نحو کلی راجع به اموری که رهنمون انسان به سعادت است دست به انتخاب میزنند. وی همچنین بیان میکند شخص حکیم کسی است که در زمینهای مشخص به درستی محاسبه کند تا به غایت خاصی که دارای ارزش است برسد؛ بنابراین شخص حکیم کسی است که توانایی محاسبه و سنجش و تصمیم را دارا هست؛ اما از آنجایی که انسان در خصوص امور ضروری و همچنین اموری که انجام آنها محال است، توانایی تصمیمگیری ندارد لذا حکمت عملی شامل چنین اموری نیست 1140a, 2004, Aristotle( 24-42). از نظر ارسطو فرونسیس معرفتی برای رسیدن به غایت از طریق فضایل اخالقی و عقالنی است. فرونسیس معرفتی است که توانایی تعیین خوب و بد را چه در حوزة فردی و چه در حوزة اجتماعی به انسان میبخشد. وی همچنین فرونسیس را به عنوان فضیلتی لحاظ میکند که انسان را قادر میسازد تا از شیوههای درست و مناسبی جهت رسیدن به غایت مطلوب استفاده کند. از دیدگاه ارسطو امکان ندارد فعل اخالقی صحیح باشد بدون اینکه واجد حکمت عملی باشد و یا انسانی واجد حکمت عملی باشد بدون آنکه دارای فضیلت و سعادت اخالقی باشد ,Bourantas( .(3. p بنابراین از نظر ارسطو فضیلت اخالقی حقانیت و صحت غایتی را که ما دنبال میکنیم تأمین میکند و حکمت عملی صحت وسایل را برای وصول به این غایت تأمین میکند. وی معتقد است فرونسیس به هیچوجه به معنای انجام اعمال شریف نمیباشد چه بسا افرادی اعمال عدالت آمیز انجام دهند ولی واقعاً عادل نباشند. برای مثال اعمالی را انجام دهند که بنابر اجبار قانون یا از روی اکراه یا جهل یا محرک دیگری است و صرفاً انجام عمل یرای غایت عمل نیست )23-8 1144a, 2004, Aristotle .)عالوه بر این برخی حاالت نفسانی وجود دارد که در آن حاالت، بعضی افراد اعمال مختلفی را انجام میدهند چنان که گویی آدم نیک انجام میدهد؛ چنین اعمالی نیز فرونسیس محسوب نمیشوند چراکه مراد از فرونسیس معرفت و انجام اعمالی است که از روی اراده آزاد و به خاطر خود آن اعمال انجام شود )27-24.p, ibid .)بنابراین هیچ ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( __________________________________________________________________________________________ 11 11 11 کدام از معرفت و عمل به تنهایی فرونسیس محسوب نمیشوند چرا که در این صورت مرتبة ضعیفی از غایت حاصل میشود. فرونسیس یا حکمت عملی فضیلتی است که توسط فرایندهای میل، تأمل و درک غایت، سنجش و انتخاب عقالنی و در نهایت عمل فضیلت آمیز برای انسان ‌.) Stefanazzi, p. 3-4( .میشود حاصل فرایند عمل در فرونسیس میتوان فرایند فرونسیس ارسطویی را شامل چهار گام متفاوت دانست. اولین گام میل )bouleusis/desire ،)دومین گام سنجش عقالنی)bouleuesthai/ deliberation rational ،) سومین گام تصمیم یا انتخاب عقالنی)prohairesis/ decision or choice rational‌) و چهارمین گام عمل یا پراکسیس )praxis/action )است. میل از نظر ارسطو میل )desire )از جمله نخستین مراحل تحقق یک فعل اخالقی است. ارسطو سه نوع میل را از هم متمایز میکند: 1 )بولئوسیس )bouleusis )به معنای میل عقالنی؛ 2 )تومُس )thumos )به معنای میل احساسی؛ 3 )اِپیسومیا )etithumia )به معنی میل شهوانی که چنین میلی با نیازهای اساسی بیولوژیکی همچون نیاز به تغذیه و میل جنسی همراه است. البته این طبقهبندی ارسطو ظاهراً مبتنی بر تقسیمبندی سهگانة افالطون از نفس است؛ اما در معنای کلی میل نیرویی .)Bunnin, Nicholas and Yu, Jiyuan, p. 175-176( میشود حرکت به منجر که است محرک البته در آثار شارحان ارسطویی بین boulesis و bouleusis نیز تمایز قائل شدهاند و اولی را به معنای wish( آرزو( و دومی را deliberation( سنجش( دانستهاند )70.p, preus .)چنانچه دَوِتییِر و آشتـنبرگ و دیـوید سـدلی نیز در تـرجمة bouleusis واژة سنجش را به کار بردهاند ایـن مـیتوان کلی حـالت در اما ؛) Devettere, p. 112; Achtenberg, p. 118, sedley, p. 263) واژه را همانطور که ارسـطو بیان کرده است میل سنجیده )desire deliberative )یا عقل میل کننده دانست. ارسطو معتقد است از آنجایی که عمل اخالقی فضیلت آمیز بدون انتخاب )prohairesis‌) امکانپذیر نیست؛ لذا انتخاب مبدأ عمل اخالقی خواهد بود البته مبدأ به عنوان علت محرک و نه علت غایی؛ اما انتخاب بدون میل و تفکر نمیتواند وجود داشته باشد؛ بنابراین مبدأ انتخاب، میل فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________ همراه با تفکری است که غایت را نشانه میرود. ارسطو در کتاب ششم اخالق نیکوماخوس چنین بیان میکند که: »مبدأ عمل – به عنوان علت حرکت و نه علت غایی- انتخاب عقالنی است و مبدأ انتخاب عقالنی، میل همراه با تفکری است که هدف را نشانه میرود. بنابراین انتخاب عقالنی نه تنها مستلزم تفکر و تعقل بلکه همچنین مستلزم ملکه اخالقی است. زیرا عمل نیک و عکس آن منوط به تفکر و ملکه میباشد« )40-36 1139a, 2004, Aristotle .)وی معتقد است که نفس از طریق سه قوه به شناسایی حقیقت و عمل میپردازد. قوهای از نفس که برای شناسایی حقیقت و عمل به کار میرود احساس است. از دیدگاه ارسطو احساس یا ادراک حسی نمیتواند مبدأ عمل اخالقی باشد چرا که حیوانات با وجود توانایی ادراک حسی فاقد عمل اخالقی هستند. دو قوة دیگر میل و تعقل هستند که هر دو در عمل اخالقی نقش دارند. از آنجایی که فضیلت اخالقی با انتخاب سروکار دارد و انتخاب خود میل همراه با تعقل است. لذا برای اینکه انتخاب خوب باشد هم تعقل باید مطابق حقیقت باشد و هم میل باید درست باشد و موضوع میل همان چیزی باشد که عقل تأیید میکند )36-20 1139a, ibid)؛ لذا میتوان میلی را که ارسطو آغازگر عمل اخالقی میداند میل از نوع bouleusis دانست که میل عقالنی )desire rational )و همراه با تفکر است در برابر میل غیرعقالنی )desire rational non‌)که مشترک بین انسان و حیوان است. عالوه براین میل از دیدگاه ارسطو بدون درک غایت امکانپذیر نیست چرا که تا شناخت و معرفت نسبت به یک امر و نتیجه آن نداشته باشیم میل به آن تعلق نخواهد گرفت؛ بنابراین میتوان شروع فرایند عمل اخالقی را با درک غایت دانست؛ اما از سویی دیگر عقل و فکر نیز به تنهایی نمیتوانند محرک انسان به سوی غایت باشند و از آنجایی که عمل اخالقی خود غایت است لذا هم عقل و هم میل به سوی این غایت نشانه میروند؛ بنابراین مبدأ انتخاب و عمل انسان عقل میل کننده یا میل موافق با عقل است. سنجش عقالنی سنجش عقالنی )deliberation rational )مؤلفهای دیگر از فرونسیس ارسطویی است که میتوان آن را رکن اساسی عمل در فرونسیس دانست. ارسطو در فصل سوم از کتاب سوم اخالق نیکوماخوس سنجش عقالنی را مورد بحث قرار داده و معتقد است که توانایی سنجش عقالنی چیزی است که از امتیازات انسان در برابر موجودات دیگر است. مباحث مربوط به سنجش عقالنی را میتوان در سه حوزة ماهیت سنجش، موضوع سنجش و معیار سنجش صحیح مورد ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( __________________________________________________________________________________________ 13 13 13 توجه قرار داد. ارسطو در خصوص ماهیت سنجش، آن را متمایز از بررسی و تحقیق )inquiry‌) دانسته و معتقد است که سنجش در فرونسیس غیر از سنجش در معرفت علمی و تخنه است. آن متفاوت از سنجش در معرفت علمی است چرا که انسان نسبت به چیزی که شناخت دارد آن را مورد تحقیق قرار نمیدهد حال آنکه تصمیم نیکو نوعی سنجش است و هر سنجشی مستـلزم تحـقیق و محـاسبه اسـت )3-1 1142b, ibid .)وی همـچنین سنجش فرونتیک 5 )deliberation phronetic )را متمایز از سنجش در تخنه دانسته و معتقد است که سنجش فرونتیک دربارة وسایل رسیدن به غایت و به تبع آن در خصوص خود غایت نیز هست اما غایتی که اخالقی و فضیلت آمیز است؛ اما سنجش در تخنه در خصوص رسیدن به غایتی در حوزة ساختن اشیاست. در واقع شاید بتوان تفاوت را در غایت سنجشها دانست و غایت به معنای kalos که غایت برای عمل فضیلت آمیز است از غایت به معنای teleios متمایز کرد که غایت به معنای کمال و نهایت یک شیء است. مهمترین مسئله در خصوص موضوع سنجش این است که چه اموری میتوانند موضوع سنجش عقالنی قرار گیرند و کدام امور نمیتوانند موضوع سنجش باشند. ارسطو معتقد است امور سرمدی و تغییرناپذیر، اموری که خواه به حکم ضرورت و خواه به علتی دیگر همیشه به یک نحو حرکت میکنند، اموری که گاه چنین و گاه چناناند چون بارش و خشکسالی، امور اتفاقی چون یافتن گنج، اموری که در اختیار ما نیستند، اموری که به دست ما انجام میپذیرند اما نتایج آنها همیشه به یک منوال نیست، واقعیات فردی و همچنین تمامی امور انسانی بدون استثنا نمیتوانند موضوع سنجش قرار گیرند )50-23 1112a, ibid .)وی معتقد است که موضوع سنجش اموری هستند که در اختیار ما هستند، اموری که میتوانند متحقق شوند، اموری که به نیروی خود متحقق میشوند، اموری که بیشتر اوقات به نحوی معین روی میدهند ولی نتیجهشان روشن نیست، اموری که نتایج آنها نامعین و نامعلوم است. عالوه بر این ارسطو معتقد است که موضوع سنجش غایت نیست بلکه طریقی است که ما را به غایت میرساند. در واقع اساس مبحث ارسطو در خصوص سنجش این است که ما درباره غایت سنجش نمیکنیم بلکه غایت را در نظر میگیریم و سنجش میکنیم که چگونه و با استفاده از کدام وسایل و از کدام طریق میتوانیم به آن برسیم. اگر طرق متعدد باشد در خصوص سریعترین و بهترین آن تصمیم میگیریم و اگر راه رسیدن به غایت یکی باشد در مورد اینکه چگونه از این راه و با استفاده از کدام وسایل میتوانیم به نتیجه برسیم. لذا سنجش در خصوص امور ممکن است یعنی اموری که ما به نیروی خود فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________ میتوانیم انجام دهیم؛ بنابراین موضوع سنجش گاه وسایل است و گاه چگونگی به کار بردن وسایل و گاه کسانی که از آنها یاری میجوییم. از آنجایی که آدمی مبدأ محرک اعمال خویش است لذا سنجش با اموری سروکار دارد که خود عامل میتواند به انجام برساند و اعمال نیز برای چیزهایی غیر از خودشان انجام داده میشوند )55-37 1112a, ibid.) نکتة قابل توجه در خصوص موضوع سنجش این است که موضوع سنجش وسایل یا ابزارها هستند نه غایت و به تبع آن موضوع فرونسیس نیز وسایل هستند و حال آنکه فضیلت اخالقی دربارة غایات است )16. p, Garver .)نِیتن کارسون در مقالة سنجش فرونتیک دربارة سعادت بیان میکند ارسطو در اخالق نیکوماخوس مکرراً بیان کرده که ما نه دربارة غایات بلکه در خصوص ابزارها یا وسایل رسیدن به غایات سنجش میکنیم؛ اما در جای دیگر بیان میکند که دربارة ماهیت سعادت )به عنوان واالترین غایت یا خیر برای موجودات انسانی که از طریق عمل قابل دسترس است( سنجش میکنیم؛ بنابراین یک تناقضی در خصوص سنجش پیش میآید و آن اینکه ما هم دربارة غایت سنجش میکنیم و هم دربارة غایت سنجش نمیکنیم. نِیتن کارسون معتقد است که در اصل هیچ گونه تناقضی در این گفتار وجود ندارد چرا که از دیدگاه وی باید سنجش فرونتیک را متمایز از سنجش عام دانست که در تخنه نیز دارای کاربرد است. از دیدگاه وی در سنجش فرونتیک، سنجش درباره وسایل جهت رسیدن به غایت ضرورتاً مستلزم سنجش درباره عالیترین غایت یعنی سعادت نیز است. ناگفته نماند که چنین رویکردی در سنجش فرونتیـک امـکانپـذیر است وگرنه در سنجش عام نمیتوان به چنین دیدگاهی قائل شد .)Carson, p. 1/; Aristotle, 2004,1112b 13-20 and 1140a 29-32( ارسطو در خصوص معیار سنجش صحیح نیز معتقد است که هر سنجشی، سنجش صحیح و فرونتیک نخواهد بود و سنجش صحیح، سنجش و تصمیمی است که به سوی خیر گرایش داشته باشد. وی معتقد است سنجش و تفکر درباره غایت شر، سنجش فرونتیک نخواهد بود هرچند شخص در خصوص آن غایت اندیشیده و سنجش کرده باشد چرا که سنجش صحیح، بالذات باید خیر باشد. ارسطو همچنین بیان میکند که رسیدن به غایت خیر و نتیجه مناسب با بهکارگیری وسایل نامناسب، قیاسهای غلط و روشهای نادرست نیز سنجش فرونتیک و صحیح نخواهد بود. وی همچنین معتقد است اگر افرادی با سنجش و تصمیم طوالنی به غایت و مطلوب خود برسند و افراد دیگری که با صرف وقت کمتری به همان غایت دست یابند، در خصوص اولی نمیتوان گفت که سنجش نیکویی صورت گرفته است؛ چون سنجش صحیح درجایی است که از هر نظر ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( __________________________________________________________________________________________ 15 15 15 مفید فایده باشد. بنابراین سنجش صحیح سنجشی است که از حیث سودمندی، هدف، کیفیت و زمان بدرستی صورت گیرد. افزون بر این سنجش میتواند هم به معنای مطلق و هم به معنای جزئی یا مشخص حاصل شود. سنجش به معنای مطلق در صورتی است که تصمیم منجر به نتیجه مطلوبی گردد که بر اساس آن غایت مطلق حاصل شود. سنجش صحیح به معنای جزئی در موردی است که سنجش آن به نتیجه مطلوبی برسد که دارای غایت جزئی و مشخص است .)Aristotle, 2004, 1142b 22-44( بنابراین ارسطو معتقد است که صاحبان حکمت عملی کسانی هستند که صفت ممیزة آنها سنجش صحیح است. سنجش صحیح یعنی رزانت و استقامت به خرج دادن در آن چیزی که برای تحقق به غایت سودمند باشد و مفهوم حقیقی سودمندی فرزانگی لنفسه است. فرزانگی در واقع آمر و هادی انسان است زیرا غایت فرزانگی آن است که وظیفة ما را در اجرای امر یا اجتناب از آن مشخص میکند )47-44 1142b, 2004, Aristotle)؛ از دیدگاه ارسطو انسان برای رسیدن به تصمیم و عمل درست نیازمند بررسی و سنجش است. رویکرد اخالقی ارسطو نیز با شعار سنجش عاقالنه و دقیق شناخته میشود )4-3. p, Stefanazzi‌.)ارسطو معتقد است برای اینکه یک سنجش خوب حاصل شود انسان نیازمند دو فضیلت اساسی است که یکی ثبات و پایداری و دیگری تحمل است. ثبات و پایداری برای رسیدن به غایات در دو مرحله الزم و ضروری است که اولی در طی فرایند سنجش برای رسیدن به تصمیم و دیگری در بررسی گزینههای مختلفی است که پیش روی انسان قرار دارند. تحمل نیز در سنجش جهت رسیدن به غایتی بزرگتر الزم است چرا که ما در انجام مراحل برای دستیابی به غایت با محدودیتهای زمانی و منابع مواجه هستیم )151- 150, 148. p, Tiberius .)بنابراین میتوان اصلیترین ویژگی سنجش را در این دانست که چنین سنجشی بتواند وسایل و ارزشها را رهنمون به بهترین زندگی برای شخص بکند. عالوه بر این انسان هنگامی که دربارة غایتی در زندگی سنجش میکند از طریق این غایت ملزم به انتخاب میشود. پروهایرسیس یا انتخاب عقالنی prohairesis[ پروهایرسیس[ رکن دیگری از فرایند عمل در فرونسیس ارسطویی است. این مفهوم نخستین بار توسط ارسطو وارد مباحث فلسفی شده است )1.p, Nielsen .)پروهایرسیس توسط متـرجمان آثـار ارسطـو و شـارحـان وی به معانی متعددی به کار رفته است. دیوید راس در ترجمة کتاب سوم اخالق نیکوماخوس واژة choice( انتخاب( را در بیان معنای پروهایرسیس به فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________ کاربرده و آن را متمایز از سنجش)deliberation )و در واقع نتیجة سنجش فرد دانسته است )5 1111b, 2009, Aristotle)؛ اما راجر کریسپ در ترجمة همین کتاب، واژة choice rational )انتخاب عقالنی( را به کار برده است که شاید بتوان آن را بهترین معنا در بیان پروهایرسیس دانست )10 1111b, 2004, ibid .)عالوه بر این آنتونی کنی در کتاب فلسفة باستان از واژة moral will( اراده اخالقی( استفاده کرده است )108.p, Kenny )و مِیِر نیز در کتاب اخالق باستان خویش از واژة motivation ( انگیزه( در ترجمة پروهایرسیس بهره جسته و دو ویژگی اصلی آن را در تصمیم برای انجام اموری که در توانایی تصمیمگیرنده باشد و او را به سوی عمل سوق دهد و همچنین انجام عمل در پرتو سنجشی هدفمند دانسته است )69. p, Meyer‌.)رایموند دَوِتییِر پروهایرسیس را تصمیمگیری )making decision )و نه انتخاب )choice‌)دانسته و معتقد است که تصمیمگیری خوب مستلزم شناخت غایتی است که نتیجه خوب را دنبال میکند و همینطور شامل سنجش دربارة چگونگی رسیدن به این خوبی و تصمیم دربارة آن چیزی است که باید انجام شود و همچنین اجرای این تصمیم. عالوه بر این رایموند معتقد است که تصمیمگیری همان انتخاب نیست چرا که ما میتوانیم انتخاب کنیم چیزی را به طور تصادفی، حال آنکه تصمیمگیری همواره شامل سنجش و استدالل عملی است )140-112. p, Devettere .‌ )یوجین گارور نیز کلمة تصمیم و همچنین تصمیم سنجیده )decision deliberate )را به کار برده است )25-20.p, Garver)؛ به نظر میرسد بتوان عبارتهای انتخاب عقالنی و تصمیم سنجیده را بهترین ترجمه در بیان پروهایرسیس دانست. نکتة قابل توجه در خصوص انتخاب عقالنی یا تصمیم سنجیده این است که چه اموری میتوانند در حیطة انتخاب انسان قرار گیرند و آیا تمامی امور مربوط به گذشته و حال و آینده میتوانند موضوع انتخاب قرار گیرند یا نه. ارسطو صراحتاً اعالم میکند که هچ امری از گذشته نمیتواند موضوع انتخاب انسان قرار گیرد. وی معتقد است هیچ کس نمیتواند در خصوص ویرانی شهر تروا انتخاب کند. لذا اندیشیدن درباره امری در آینده است؛ همچنین دربارة موضوعاتی که ممکن است غیر از آن گونه که هستند باشند یعنی در خصوص موضوعات تغییرپذیر؛ بنابراین ارسطو معتقد است که موضوع انتخاب هر آن چیزی است که تحت اراده و توانایی ما قرار بگیرد و ما توانایی دخل و تصرف در آن را داشته باشیم؛ بنابراین انتخاب نتیجه میل به یک غایت و سنجش در خصوص چگونگی رسیدن به آن است )14. p, Moss .).در واقع ارسطو انتخاب عقالنی را نتیجه سنجش میدانسته است )6-5 1111b, 2009, Aristotle.) ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( __________________________________________________________________________________________ 17 17 17 از دیدگاه ارسطو پروهایرسیس به عنوان منشأ عمل امری ارادی است، اما آن اراده صرف نیست زیرا که مبتنی بر تأمل و سنجش نیز هست. وی معتقد است که پروهایرسیس متفاوت از میل )appetite ،)خشم ) 6 anger ،)آرزو )wish‌)و عقیده یا پندار ) 7 opinion )است. از دیدگاه ارسطو پروهایرسیس میل نیست زیرا موجودات زنده که فاقد عقل هستند بهرهای از پروهایرسیس ندارند و واجد میل بدون سنجش هستند. عالوه بر این در شخصی که مطابق میلش عمل میکند و تسلطی بر خود ندارد انتخاب عقالنی یافت نمیشود. در واقع انتخاب عقالنی و میل مقابل هم هستند چرا که میل با لذت و درد سروکار دارد حال آنکه انتخاب عقالنی چنین نیست. در مورد خشم نیز میتوان آن را متفاوت از پروهایرسیس دانست زیرا اعمال ناشی از خشم ارتباطی با انتخاب عقالنی ندارند. ارسطو معتقد است که آرزو نیز جدای از پروهایرسیس است چرا که در مورد امور ناممکن انتخاب عقالنی معنا ندارد حال آنکه آرزو ممکن است گاهی آرزوی امری ناممکن باشد و گاهی اموری باشد که انسان با انتخاب عقالنی نمیتواند آنها را تحقق بخشد در حالی که انتخاب عقالنی متوجه اموری است که انسان توانایی تحقق آنها را با نیرو و توان خود دارا هست؛ همچنین آرزو متوجه غایت است و تصمیم سنجیده با وسایل دستیابی به غایت سروکار دارد. انتخاب عقالنی عقیده یا پندار هم نیست چرا که عقیده و پندار با همه امور )هم امور ابدی و هم امور ناممکن و هم اموری که در اختیار ماست( سروکار دارد ,2009, Aristotle( 1111b 10-40). از نظر ارسطو انتخاب هم شامل استدالل و هم شامل میل است و الزمة صحت آن نیز صحیح بودن استدالل و هم صحیح بودن میل است. لذا انتخاب میل سنجیدهای است که متوجه غایت است و انتخاب بدون تفکر و تعقل و استعداد اخالقی امکانپذیر نیست. همچنین از دیدگاه ارسطو انتخاب مرجح، تعقل متکی به میل یا میل مبتنی بر عقل است و اساس این انتخاب، انسان است. در واقع از دیدگاه ارسطو سنجش و انتخاب پلی بین معرفت و عمل در فرونسیس میباشند. ارسطو چنین بیان میکند که منشأ عمل، انتخاب است و انتخاب میل و استداللی معطوف به غایت است. انتخاب با تطبیق قوانین و راهنمایی اصول برای رسیدن به جزئیات سروکار دارد. بر این اساس میتوان گفت در ارسطو انتخاب مستلزم چندین عنصر شناختی از جمله شهود )intuition ،) فهم )understanding )و حکم )judgment )است. شهود شامل توانایی انسان برای درک اصول عقالنی، فهم شامل توانایی انسان در بهکارگیری کاربردهای ممکن در تجربه و در نهایت حکم توانایی انسان در مطابقت جزئیات با اصول است. بنابراین توانایی برای انتخاب، شهود، فهم و فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________ حکم مؤلفههای اساسی فرونسیس ارسطویی هستند. فرونسیس توانایی ما در انتخاب، قضاوت و اصول صحیحی است که منجر به عمل مناسب و شایسته میشوند )34. p, Halverson.) بنابراین میتوان فرونسیس ارسطویی را شامل چهار مرحله میل، سنجش، انتخاب عقالنی و 8 عمل دانست. از دیدگاه ارسطو میل در فرونسیس شامل میل سنجیده و نه میل غیرعقالنی است. سنجش نیز میتواند ترکیبی از قیاس، تأمل، تفکر سنجیده و بررسی تمامی بدیلهای ممکن در یک دیلما خاص باشد. شخص در مرحلة سنجش میتواند به تحلیل انتقادی، مقایسه و ارزیابی هر یک از دیلماهای بررسی شده دست یابد و همچنین میتواند در مورد مسائل در دسترس و تصمیم و درک شخص به سنجش بپردازد. چرا که حکمت عملی تنها میتواند به اهداف دست یافتنی و وابسته به انتخاب و تصمیم شخص دست یابد. لذا حکمت عملی در صورتی میتواند به شخص کمک کند که شخص هم تمایل به هدفی خاص داشته باشد و هم قادر به رسیدن به آن هدف باشد. در انتخاب عقالنی شخص سنجشگر شناخت را با شهود و استدالل منطقی را با میل درونی ترکیب میکند تا به تصمیمی که شروع کننده عمل و منشأ حرکت است دست یابد. گام چهارم عمل است که مؤلفة اصلی فرونسیس ارسطویی است .p, Westberg /; 4. p, Bourantas( 119/; Zourna, p. 2-3). کارکردهای فرونسیس ارسطو در خصوص کارایی فرونسیس معتقد است چون سعادت باالترین خیر و غایت افعال انسانی است لذا فرونسیس فعالیتی فضیلت آمیز است که انسان را رهنمون به چنین زندگانی سعادت آمیز میکند. وی فرونسیس را فضیلتی عقالنی میدانست که انسان را قادر میسازد تا به چگونگی رسیدن به سعادت فردی و اجتماعی با توجه به وسایل مناسب و شایسته دست یابد؛ بنابراین فرونسیس نقش محوری در درک و فهم انسان از مفهوم سعادت را داراست )4. p, 2008, Bourantas .(از نظر ارسطو فرونسیس میتواند چارچوبهای ارزشمندی برای راهنمایی زندگی انسان ارائه دهد. فرونسیس توانایی یا فضیلت عقالنی برای رسیدن به عمل شایسته با بکارگیری وسایل مناسب و شایسته است، تواناییای برای سازگار کردن قواعد درست مطابق با شرایط مناسب، توانایی به کار بردن حکمت نظری با زیرکی و مهارت در حوزه عمل، توانایی در خصوص سنجش عقالنی نتایجی که در انجام عمل مؤثر است، توانایی که از طریق تجربة کسب میشود و نتیجة انعکاس یک زندگی خوب است و همچنین توانایی بیان چنین نحوة ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( __________________________________________________________________________________________ 16 16 16 زندگی به دیگران است. اما چرخة فرونسیس تنها زمانی میتواند کامل باشد که چنین معرفتی منجر به عمل شود )24. p, Halverson.) بنابراین فرونسیس تواناییای شناختی و معرفتی در خصوص کلیات و نیز جزئیات است. چراکه فرونسیس تنها دربارة معرفت کلیات نیست بلکه سروکار آن با دانستن جزئیات نیز هست. فرونسیس معرفتی است که ما میتوانیم آن را معرفت عملی بدانیم به منظور اینکه عمل را در شرایط خاص راهنمایی کند )69-67. p, Reeve .)از آنجایی که ارسطو قائل به فضایل عقالنی و اخالقی است. حکمت عملی یا فرونسیس به عنوان فضیلت عقالنی و اخالقی در خصوص درک و فهم شیوههای مؤثر برای عمل خیرخواهانه و صحیح است. فرونسیس شامل شش توانایی فوقالعاده هست: توانایی برای ایجاد حکم در خصوص خوبی، توانایی به اشتراک گذاشتن زمینههایی با دیگران برای ایجاد فهم مشترک، توانایی درک ماهیت موقعیتها یا اشیای خاص، توانایی بازسازی جزئیات در کلیات با استفاده از زبان، مفاهیم و حکایات، توانایی استفاده از هر معنی ضروری خوب برای تحقق بخشیدن به مفاهیم در خصوص خیر نهایی، توانایی پرورش فرونسیس در دیگران برای ایجاد نظام اجتماعی سالم )14. p, Nonaka.) پوالنسکی معتقد است که حکمت عملی با حقایق خوب و بد عملی انسان سروکار دارد و به انسان در خصوص انجام عمل خوب و شایسته و همچنین توصیه به دیگران برای انجام چنین عملی توانایی میبخشد. افزون بر این وی معتقد است که فرونسیس دربارة ارزش حکم و قضاوت و نه دربارة ایجاد اشیاست؛ اما با وجود اینکه ارسطو و دیگر فالسفة فرونسیس را به عنوان یک شرط ضروری برای یک نظام اجتماعی موفق و سالم در نظر گرفته بودند این نوع معرفت در واژگان و تفکر مدرن مورد غفلت واقع شده است )4-3. p, Bourantas .) نتیجه بهطور کلی میتوان مباحث ارسطو در باب فرونسیس را در سه حوزة ماهیت فرونسیس و تمایز آن از سایر فضایل عقالنی، فرایند عمل و کارکردهای فرونسیس مورد بحث قرار داد. وی از آنجایی که فعالیتهای ذهن انسان را در سه حوزة تئوری، پراکسیس و پوئسیس میدانست؛ بنابراین فرونسیس را به جهت توجه به عمل متمایز از اپیستمه، سوفیا، نوس و حتی تخنه دانسته است چراکه درسه فضیلت عقالنی اول )اپیستمه، سوفیا و نوس(، فعالیتهای ذهن از طریق تئوری کسب میشود حال آنکه در فرونسیس سروکار ما با پراکسیس و عمل است. از سویی دیگر در فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________ تخنه نیز سروکار ذهن با عمل هست؛ اما عمل در تخنه از نوع پوئسیس و ساختن است که متمایز از پراکسیس است. بنابراین فرونسیس از دیدگاه ارسطو علمی است که رهنمون انسان به بهترین عمل )عمل فضیلتآمیز( است؛ اما عملی که ارسطو بدان اشاره میکند در وهلة نخست مستلزم توجه و میل نسبت به هدف است. وی در این خصوص بین میل عقالنی و غیرعقالنی تمایز قائل شده و میل آغازگر عمل را، میلی سنجیده و همراه با تفکر دانسته است. مرحلة دوم عمل در فرونسیس، سنجش عقالنی است که رکن اساسی از فرایند عمل در فرونسیس را میسازد. در دیدگاه ارسطو اصلیترین ویژگی سنجش این است که چنین سنجشی بتواند اهداف و ارزشها را رهنمون به بهترین زندگی برای شخص بکند. وی همچنین خاطر نشان میکند که موضوع چنین سنجشی نه اهداف بلکه وسایلی هستند که رهنمون به اهداف میشوند. مرحلة بعد از سنجش عقالنی، پروهایرسیس یا انتخاب عقالنی است که امری ارادی و منشأ عمل و همچنین نتیجه سنجش عقالنی است. وی همچنین در خصوص کارکردهای فرونسیس بیان میکند که فرونسیس میتواند چارچوبهای ارزشمندی برای راهنمایی زندگی انسان ارائه دهد. از دیدگاه ارسطو فرونسیس میتواند به انسان توانایی انجام عمل درست با توجه به غایت خیر و سازگار کردن قاعدهای درست برای رسیدن به شرایط مناسب را در اختیار انسان قرار دهد. بنابراین فرونسیس یک نوع معرفتی است که به انسان توانایی انجام اعمال خوب و شایسته و توصیه به دیگران برای انجام چنین عملی است. یادداشتها 1 .ارسطو نوس را در معانی مختلفی به کاربرده است: 1 )تفکر عقالنی؛ 2 )عقل شهودی که مدرک اصول اولیه است؛ 3 )نوس عملی که جزئی از عقل عملی است و ویژگیهای مربوط به موارد خاص را درک میکند؛ 4 )عقل فعال که مدرک صور محض و ابدی است )480-479. p, Bunnin .)در این مقاله معنای دوم نوس مراد است. 2 .به نظر میآید intellect intuitive( عقل شهودی( ترجمة مناسبتری برای واژة نوس به عنوان یک فضیلت عقالنی باشد. 3 .میتوان آن را مترادف با سیندرسیس )synderesis )در دیدگاه آکوئیناس دانست که قوهای برای درک اصول اولیة عقل عملی است )259. p, Pattaro .) ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( __________________________________________________________________________________________ 11 11 11 4 .به نظر میآید با توجه به محتوایی که ارسطو از فرونسیس مطرح کرده است عبارت حکمت عملی ترجمه مناسبی برای این واژه باشد. 5 .به معنای سنجشی است که واجد شرایط و لوازم فرونسیس بوده است. 6 .در ترجمه راجر کریسپ واژه spirit به کار رفته است. 7 .راجر کریسپ برخالف دیوید راس، واژه belief را به کار برده است. 8 .در مباحث ارسطو از فرونسیس میان میل و سنجش ارتباط مفهومی تنگاتنگی وجود داشته بهطوری که تفکیک این دو از هم به سختی حاصل شده است. منابع ارسطو، اخالق نیکوماخوس، ترجمة محمدحسن لطفی تبریزی، تهران، طرح نو، 1378. Achtenberg, Deborah, Cognition oF Value in Aristotle’s Ethics: Promise of ‌‌‌‌Enrichment, Threat of Destruction, State university of New York press, 2002. Aristotle, Nicomachean Ethics, Translated and Edited by Roger Crisp, Cambridge University Press, 2004. ______, Nicomachean Ethics (Oxford world's classics), Translated and Edited by Ross David, Oxford University Press, 2009. Bowden, Peter, Virtue Ethics, Aristotle and Organisational Behavior, Australian Association for Professional and Applied Ethics 12th Annual Conference 28–30 September 2005, Adelaide, 2005. Bourantas, D., Phronesis: a Strategic Leadership Virtue, 2008. Bunnin, Nicholas and Yu, Jiyuan, The Blackwell Dictionary of Western Philosophy. Blackwell Publishing, 2004. Carson, Nathan, The Phronimos Deliberates about Eudaimonia, Baylor university, 2010. Dahl, Norman O., Practical Reason, Aristotle, and Weakness of the will (Vol. 4). U of Minnesota Press, 1984. Devettere, Raymond J. Lntroduction to Virtue Ethics: Insights of the Ancient Greeks. Georgetown University Press, 2002. Furley, David, Routledge History of Philosophy, Volume 2: Aristotle to Augustine, Routledge, New York and London, 1999. Garver, Eugene, Confronting Aristotle’s Ethics: Ancient and Modern Morality, the university of Chicago press, Chicago and London, 2006. فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________ Halverson, Richard, Representing phronesis: Supporting Instructional Leadership Practice in Schools (Doctoral dissertation, Northwestern University), 2002. Jedan, Christoph, Stoic Virtues: Chrysippus and the Religious Character of stoic Ethics, Continuum, 2009. Kenny, Anthony, Ancint Philosophy: A New History of Western Philosophy, Volume I, Clarendon Press, Oxford, 2004. Lloyd, Geoffrey Ernest Richard, Aristotle:The Growth and Structure of his Thought. Cambridge University Press. 1968. McKirahan, R.D., Philosophy before Socrates: An Introduction with Texts and Commentary, Hackett Publishing, 2010. Meyer, Susan Sauve, Ancient Ethics, A Critical Introduction, Routledge, New York and London, 2008. Moss, Jessica, “Virtue Makes the Goal Right”: Virtue and Phronesis in Aristotle’s Ethics, Phronesis, 56(3), pp.204-261, 2011. Nielsen, Karen Margrethe, Aristotle’s theory of decision. Nonaka, Ikujiro and Toyama, R., Strategy as Distributed Phronesis. Working paper (IMIO-14). Institute of Management, Innovation & Organization, University of California, Berkley, 2006. Pattaro, Enrico, An Overview on Practical Reason in Aquinas. Scandinavian Studies in law, (48), pp.251-268, 2005. Preus, Anthony, Historical Dictionary of Ancient Greek Philosophy, the scarecrow press, Inc, Lanham, 2007. Ralkowski, Mark, Heidegger's platonism. A&C Black, 2009. Reeve, Charles David Chanel, Practices of Reason: Aristotle's Nicomachean Ethics, Clarendon press, Oxford, 1992. Rommen, Heinrich, The Natural Law, Translated by Thomas R. Hanley, Published by Liberty Fund, 1998. Sedley, David, Oxford Studies in Ancient Philosophy, volume xxxii, Oxford university press, 2007. Stefanazzi, Mafry, Aristotle on the Virtue of Phronesis: Practical Wisdom, Available [online] also at http://www.inter-disciplinary.net/ atinterface/ winterface/ wpcontent/ uploads/ 2012/03/MStefanazziWpaper.pdf [accessed in Surabaya, Indonesia: 4 July 2013]. Tessitore, Aristide, Reading Aristotle's Ethics: Virtue, Rhetoric, and Political Philosophy. SUNY Press, 1996. ارسطو و فرونسیس )حکمت عملی( __________________________________________________________________________________________ 13 13 13 Tiberius, Valerie, Virtue and Practical Deliberation, Philosophical Studies, 111(2), pp.147-172, 2002 Westberg, Daniel, Right Practical Reason: Aristotle, Action, and Prudence in Aquinas, Clarendon press, Oxford, 1994. Zourna, Christina, Aristotelian Phronesis: A Lifelong Practice for the Lifelong Learner, University of Macedonia, Thessaloniki, Greece, 2007. فصلنامة علمی – پژوهشی آینة معرفت، سال هفدهم، شمارة پنجاه و سوم ، زمستان 69 __________________________________________________________________________________________


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.